عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 86
نویسنده : حسینی
استاد تقلبی روزی برای شیوانا خبر آوردند که در معبدی در ده مجاور، فردی ادعا می ­کند که استاد شیواناست و درس معرفت را او به شیوانا آموخته است. شیوانا تبسمی کرد و گفت: گرچه این استاد را ندیده ­ام، اما به او سلام برسانید و بگویید خوشحالم به همسایگی ما آمده است، همچنین به استاد بگویید تعدادی از شاگردان جدیدم را برایش می­ فرستم تا در محضر او کسب فیض کنند و درس معرفت را مستقیما از استاد بزرگ بگیرند. سپس شیوانا چند تن از شاگردان جدید را به محضر استاد تقلبی فرستاد. استاد تقلبی چندین ماه هر روز عین حرفهایی که شیوانا به بقیه می­ گفت به شاگردانش منتقل می­ کرد و روز به روز نیز شاگردان ورزیده ­تر می­ شدند. سرانجام بعد از هفت ماه نوبت به درس عملی راه رفتن روی آب رسید. این درس جزو یکی از مراحل پیشرفتهء درسهای معرفت شیوانا بود. در روز امتحان استاد تقلبی و شاگردانش و شیوانا و مریدانش به لب رودخانه آمدند. شیوانا بدون اینکه کلامی بگوید به استاد تقلبی تعظیمی کرد و به سوی رودخانه رفت و همراه مریدانش از روی آب گذشت و آن سوی رود در کرانه ایستاد. شاگردان استاد تقلبی نیز یکی یکی از استاد رخصت گرفتند و به دنبال مریدان شیوانا روی آب راه رفتند و به آن سوی رودخانه رسیدند و نوبت استاد تقلبی رسید. او هم پس از آخرین شاگرد وارد رودخانه شد اما بلافاصله در آب فرو رفت و جریان رودخانه او را با خود برد و شاگردان هر چه تلاش کردند نتوانستند استاد تقلبی را نجات دهند. یکی از مریدان از شیوانا پرسید: اگر او تقلبی بود پس چرا درس­ها به درستی منتقل شده بود و شاگردانش توانستند از آب رد شوند؟! شیوانا پاسخ داد: اصول معرفت مستقل از عارف کار می­ کند و این عارف است که باید سعی کند تا خودش را به معرفت برساند و دل به معرفت بسپارد. استاد تقلبی گمان می­ کرد جذابیت درس­های شیوانا در خود شیواناست و همین باعث شکستش شد. حال آنکه به خاطر جذابیت مباحث معرفتی است که شیوانا دلنشین شده است. استادی که تفاوت این دو را نمی­ فهمد تقلبی است.

:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: استاد تقلبی ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 54
نویسنده : حسینی
لیاقت اشک زن جوانی همراه همسرش کنار دیوار ایستاده بود و به شدت اشک می ­ریخت. شیوانا از مقابل آنها عبور کرد. وقتی گریه زن را دید ایستاد و علت را از او پرسید. زن گفت: همسرم جوان است و گاه­ گاه با کلامی زشت مرا می ­رنجاند! او مرد لایق و خوبی است و تنها عیبی که دارد بد­دهنی و زشت کلامی اوست که گاهی مرا به گریه وا می­ دارد. شیوانا با تاسف سری تکان داد و خطاب به مرد گفت: هیچ انسانی لیاقت اشک­ های انسان دیگر را ندارد و اگر انسان لایقی در دنیا پیدا شد او هرگز دلش نمی آید که دل دیگری را به درد و اشک او را درآورد.

:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: لیاقت اشک ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 52
نویسنده : حسینی
تمام لذت شیوانا از روستایی می­ گذشت. به دو کشاورز برخورد می­ کند. هر یک از او می­ خواهند که دعایی برایشان داشته باشد. شیوانا رو به کشاورز اول می ­کند و می­ گوید: تو خواستار چه هستی؟ می ­گوید من مال و منال می خواهم که فقر کمرم را خم کرده است. شیوانا می­ فرماید برو که هستی شنواست و اگر همین خواسته را از درونت بخواهی به آن می­ رسی و نیازی به دعای چون منی نداری. رو به دهقان دوم می ­کند که تو چه؟ او می ­گوید من خواهان تمام لذت دنیایم! شیوانا می­ گوید: هستی صدای تو را هم شنید . سالها می ­گذرد. روزی شیوانا با پیروانش از شهری می­ گذشت که خان آن شهر به استقبال می­ آید که ای شیوانای بزرگ، دعای تو کارساز بود، چرا که من امروز خان این دیارم و خدم و حشمی دارم چنین و چنان. شیوانا گفت: هستی پیام تو را شنید که هستی شنوا و بیناست. خان می­ گوید: اما آن یکی دهقان چه. او در خرابه­ ای نزدیک قبرستان مست و لایعقل به زندگی در حالت دایم الخمری گرفتار است. شیوانا گفت: او تمام لذت­های دنیا را می خواست و اکنون صاحب تمام لذتهاست.

:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: تمام لذت ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 52
نویسنده : حسینی
فقط برای خودت روزی پسـری جـوان و پرشـور از شهـری دور نزد شیوانا آمد و به او گفت که می­ خواهد در کمترین زمان ممکن درس­ های معرفت را بیاموزد و به شهر خودش برگردد. شیوانا تبسمی کرد و گفت: برای چه این قدر عجله داری!؟ پسرک پاسخ داد: می خواهم چون شما مرد دانایی شوم و انسان­ های شهر را دور خود جمع کنم و با تدریس معرفت به آنها به خود ببالم! شیوانا تبسمی کرد و گفت: تو هنوز آمادگی پذیرش درس ها را نداری! برگرد و فعلاً سراغ معرفت نیا! پسرک آزرده خاطر به شهر خود برگشت. سالها گذشت و پسر جوان به مردی پخته و باتجربه تبدیل شد. ده سال بعد او نزد شیوانا بازگشت و بدون این که چیزی بگوید مقابل استاد ایستاد! شیوانا بلافاصله او را شناخت و از او پرسید: آیا هنوز هم می ­خواهی معرفت را به خاطر دیگران بیاموزی؟! مرد سرش را پایین انداخت و با شرم گفت: دیگر نظر دیگران برایم مهم نیست. می­ خواهم معرفت را فقط برای خودم و اصلاح زندگی خودم بیاموزم. بگذار دیگران از روی کردار و عمل من به کارآیی و اثربخشی این تعلیمات ایمان آورند. شیوانا تبسمی کرد و گفت: تو اکنون آمادگی پذیرش تمام درس­ های معرفت را داری. تو استاد بزرگی خواهی شد! چرا که ابتدا می­ خواهی معرفت را با تمام وجود در زندگی خودت تجربه کنی و آن را در وجود خودت عینیت بخشی و از همه مهم­تر نظر دیگران در این میان برایت پشیزی نمی­ ارزد!

:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: فقط برای خودت ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 42
نویسنده : حسینی
تنها کار مفید الان شیوانا همراه کاروانی در راهی می ­رفت. ظهر به منزلی رسیدند و چون تا منزل بعدی یک روز کامل راه بود، تصمیم گرفتند همان­ جا استراحت کنند و سحرگاه روز بعد به سمت منزل بعدی حرکت کنند. وقتی همه مستقر شدند. شیوانا سطل آبی برداشت و به سراغ پله­ های شکسته حجره ای رفت و با گلی که فراهم کرده بود شروع به ترمیم پله­ های شکسته نمود. یکی از کاروانیان مات و مبهوت به شیوانا خیره شد و با تعجب گفت: استاد! شما با این همه علم و معرفت، چرا وقت گرانب های خود را به بنایی و بازسازی پله­ های شکسته کاروانسرایی بین ­راهی تلف می­ کنید. حیف از شما نیست که استراحت نمی­ کنید و به این قبیل کارهای بی­ ارزش می ­پردازید!؟ درثانی کسی به شما بابت انجام این­کار پول نمی ­دهد. پس چرا زحمت می­ کشید و انرژی خود را هدر می­ دهید؟ شیوانا بی­ اعتنا به مرد معترض به کار خود ادامه داد. مرد کاروانی که از بی­ اعتنایی شیوانا خشمگین شده بود با صدای بلند در حالی که شیوانا را مسخره می ­کرد گفت: استاد بزرگ! همانطور که کار می کنید می توانید بگوئید تفاوت یک آدم نادان و یک سالک معرفت چیست!؟ شیوانا لبخندی زد و گفت: من در خصوص انسان نادان اطلاعات زیادی ندارم! اما یک سالک معرفت کسی است که در هر لحظه از زندگی­ اش صرف نظر از پولی که به او می ­دهند، مفیدترین کاری که از او برمی­ آید را انجام دهد. من از الآن تا غروب کاری برای انجام ندارم. خسته هم نیستم. من این کار را انجام می­ دهم چون تنها کار مفیدی است که الآن می­ توانم انجام دهم و همین احساس مفید بودن برای من کفایت می­ کند.

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 52
نویسنده : حسینی
اول ماموریت بعدا معرفت روزی شیوانا برای جمعی از شاگردانش درس می ­گفت. مردی با تکبر وارد مجلس درس شد و خطاب به شیوانا گفت که او یکی از مامورین عالی رتبه امپراتور است و آمده است تا از بیانات استاد بزرگ معرفت درس بگیرد. شیوانا با تبسم پرسید: جناب امپراتور شما را به چه شغلی در این منطقه گمارده اند؟ مامور امپراتور گفت: ماموریت من ساخت جاده و بازسازی و اصلاح جاده­ های منتهی اصلی و فرعی این سرزمین است. لبخند شیوانا محو شد و با خشم بر سر مامور فریاد زد: تو که از سوی امپراتور مامور شده ­ای تا جاده ها را اصلاح کنی، به چه جراتی در این کلاس حضور یافته­ ای؟ هیچ می­ دانی که چقدر گاری به خاطر چاله­ های ترمیم نشده در سطح معابر چرخ هایشان شکسته و چقدر اسب و قاطر به خاطر سنگها و موانع پراکنده در سطح جاده دست و پا شکسته شده­ اند؟ آیا از جاده دهکده عبور کردی و مشکلات آن را در هنگام بارندگی و حتی در مواقع عادی ندیدی!؟ تو این وظیفه سنگین نگهداری و بازسازی جاده­ ها را از امپراتور پذیرفتی و آن را به خوبی انجام نداده­ ای و بعد آرام و با غرور به کلاس من آمده ­ای تا درس معرفت بگیری!؟ شرط اول کسب معرفت این است که ماموریت نهاده شده بر دوش خودت را به نحو احسن انجام دهی. دفعه بعد که خواستی به این کلاس بیایی، یا ماموریتت را به فرد صلاحیت­دار دیگری محول کن و یا اینکه آن را به درستی انجام بده و بعد از پایان کار به سراغ معرفت بیا. شایستگی در انجام امور زندگی به نحو احسن شرط اساسی پذیرفته شدن در کلاس­ های معرفت شیوانا است. می­ گویند از آن به بعد جاده­ ها و معابر منتهی به دهکده شیوانا در سراسر سرزمین بهترین بودند. شیوانا هر وقت در این جاده قدم می ­گذاشت با لبخند می­ گفت: این مامور جاده­ ها زرنگ­­ترین شاگرد غیر حضوری کلاس معرفت است.

:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: اول ماموریت بعدا معرفت ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 40
نویسنده : حسینی
ترازوی کائنات مردی بسیار ثروتمند که از نزدیکان امپراطور بود و در سرزمین مجاور ثروت کلانی داشت، از محبت و عشقی که رعایا و نزدیکانش نسبت به شیوانا داشتند به شدت آزرده بود. به همین خاطر روزی با خشم نزد شیوانا آمد و با لحن توهین آمیزی خطاب به شیوانا گفت: آهای پیر معرفت! من با خودم یکی از رعیت­ هایم را آورده­ ام و مقابل تو به او شلاق می ­زنم. به من نشان بده تو چگونه آن را تلافی می کنی. شیوانا سر بلند کرد و نیم نگاهی به رعیت انداخت و سنگی از روی زمین برداشت و آن را در یک کفه ترازوی مقابل خود گذاشت. کفه ترازو پائین رفت و کفه دیگر بالا آمد. مرد ثروتمند شلاقی محکم بر پای رعیت وارد ساخت. فریاد رعیت شلاق خورده به آسمان رفت. هیچ کس جرات اعتراض به فامیل امپراطور را نداشت و در نتیجه همه ساکت ماندند. مرد ثروتمند که سکوت جمع را دید لبخندی زد و گفت: پس قبول داری که همه درس­های تو بیهوده و بی­ارزش است! هنوز سخنان مرد به پایان نرسیده بود که فریادی از بین همراهان مرد ثروتمند برخاست. پسر مرد ثروتمند همان لحظه به خاطر رم کردن اسبش به زمین سقوط کرده بود و پای راستش شکسته بود. مرد ثروتمند سراسیمه به سوی پسرش رفت و او را در آغوش گرفت و از همراهان خواست تا سریعاً به سراغ طبیب بروند. در فاصله زمانی رسیدن طبیب، مرد ثروتمند به سوی شیوانا نیم نگاهی انداخت و با کمال حیرت دید که رعیت شلاق خورده لنگ لنگان خودش را به ترازوی شیوانا رساند و سنگی از روی زمین برداشت و در کفه دیگر ترازو انداخت. اکنون کفه پائین آمده، بالا رفت و کفه دیگر به سمت زمین آمد. می گویند آن مرد ثروتمند دیگر به مدرسه شیوانا قدم نگذاشت.

:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: ترازوی کائنات ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 82
نویسنده : حسینی
دندانهای سفید یکی از دوستان شیوانا دو دختر جوان داشت که از زیبایی بهره چندانی نبرده بودند. دوست شیوانا روزی دخترانش را نزد او فرستاد و به شیوانا گفت که می­ ترسد دخترانش به خاطر معمولی بودن تا آخر عمر مجرد بمانند و کسی سراغشان نیاید. به همین خاطر از شیوانا خواست تا دخترانش را نصیحتی کند شاید با عمل کردن به نصایح شیوانا دختران بتوانند مرد مناسبی برای زندگی خود پیدا کنند. شیوانا متوجه شد که با وجودی که چهره هر دو دختر عادی و معمولی است اما یکی از آن ها دندان هایی بسیار تمیز و سفید و مرتب دارد. به همین خاطر تبسمی کرد و خطاب به دختر دیگر گفت: تو هم سعی کن مثل خواهرت مواظب دندان­ها و نظافت همین بدنی که داری باشی، نگران نباشید حتما کسی سراغتان می ­آید. چند ماه بعد دو خواستگار که هر دو برادر بودند برای دختران پیدا شد و شیوانا برای مراسم عروسی دعوت شد. در طول مراسم دوست شیوانا از او پرسید: آخر دندان­ های سفید که دلیل تمایل یک شخص برای همسر گزینی نمی ­شود؟ شیوانا سری تکان داد و گفت: بیا از خود دامادها بپرسیم! سپس به سراغ دامادها رفتند و دلیل واقعی تمایل آنها برای ازدواج با این دو دختر را پرسیدند. یکی از آنها گفت: امثال این دختران در این منطقه زیاد بود، اما دندان­ های سفید و تمیز و مرتب آنها حکایت از نوعی وسواس و حساسیت و جدیت و پافشاری در حفظ چیزی با ارزش و رعایت کردن صدها قاعده برای محافظت از بخشی اساسی از بدن یعنی دندان دارد. خوب وقتی کسی بتواند در یک بخش زندگی ­اش تمام قواعد بازی درست را بداند می ­تواند با آگاهی این قواعد را در بخش­ های دیگر زندگی ­اش هم به کار گیرد. دندان­ های سفید فقط شاهدی بودند بر این که نوعروسان ما قواعد زندگی درست را بلدند. همین برای ما کفایت می­ کرد.

:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: دندانهای سفید ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 40
نویسنده : حسینی
به خاطر هیچ شیوانایی روزی شیوانا پیرمعرفت را به یک مجلس عروسی دعوت کردند. جوانان شادی می­ کردند و کودکان از شوق در جنب و جوش بودند. عروس و داماد نیز از خوشحالی در پوست خود نمی­ گنجیدند. ناگهان پیرمردی سنگین احوال از میان جمع برخاست و خطاب به جوانان فریاد زد که: مگر نمی ­بینید شیوانا اینجا نشسته است؟! کمی حرمت بصیرت و معرفت استاد را نگه دارید و اینقدر بی­ پروا شوق و شادی خود را نشان ندهید. ناگهان جمعیت ساکت شدند و مات و مبهوت ماندند که چه کنند!؟ از سویی شیوانا را دوست داشتند و حضور او را در مجلس خود برکت آفرین می­ دانستند و از سوی دیگر نمی­ توانستند شور و شوق خود را در مجلس عروسی پنهان کنند! سکوتی آزار دهنده دقایقی بر مجلس حاکم شد. پیرمردان از این سکوت راضی شدند و به سوی استاد برگشتند و از او خواستند تا با بیان جمله­ ای جوانان بازیگوش مجلس را اندرز دهد! شیوانا از جا برخاست، دستانش را به سوی زوج جوان دراز کرد و گفت: شیوانا اگر به جای شما بود دهها بار بیشتر فریاد شوق می­ کشید و اگر هم­سن و سال شما بود از این اتفاق میمون و مبارک هزاران برابر بیشتر از شما شادی می­ کرد. به خاطر این شیوانایی که از جوانی فاصله گرفته است و به حرمت معرفت و بصیرتی که در او جستجو می­ کنید، هرگز اجازه ندهید احساس شادی و شادمانی و شوریدگی درونی شما به خاطر حضور هیچ شیوانایی سرکوب شود! شادی کنید و زیباترین اتفاق جوانی یعنی زوج شدن دو جوان تنها را قدر بدانید که امشب ما اینجا به خاطر شیوانا جمع نشده ایم تا به خاطر او سکوت کنیم. می­ گویند آن شب پیرمردان مجلس نیز همپای جوانان شادی کردند.

:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: به خاطر هیچ شیوانایی ,
تاریخ : 0 0
بازدید : 71
نویسنده : حسینی
با سلام.به دنیای لوکس بلاگ و وبلاگ جدید خود خوش آمدید.هم اکنون میتوانید از امکانات شگفت انگیز لوکس بلاگ استفاده نمایید و مطالب خود را ارسال نمایید.شما میتوانید قالب و محیط وبلاگ خود را از مدیریت وبلاگ تغییر دهید.با فعالیت در لوکس بلاگ هر روز منتظر مسابقات مختلف و جوایز ویژه باشید.
در صورت نیاز به راهنمایی و پشتیبانی از قسمت مدیریت با ما در ارتباط باشید.برای حفظ زیبابی وبلاگ خود میتوانید این پیام را حذف نمایید.جهت حذف این مطلب وارد مدیریت وب خود شوید و از قسمت ویرایش مطالب قبلی ،مطلبی با عنوان به وبلاگ خود خوش امدید را حذف نمایید.امیدواریم لحظات خوبی را در لوکس بلاگ سپری نمایید...
به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان حسینی و آدرس mohammadjavadhosseini.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com