عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 50
نویسنده : حسینی
اثرات سوء بدبینی

قاعده‌ای که خداوند در قبال نگاه شهوت‌آلود به زنان نامحرم قرار داد

از هم گسستگی عاطفی و خانوادگی

چه بسیار خانواده هایی که برای شروع زندگی مشترک و عاشقانه خود بر اساس محبت و دوستی و عشق بنا شده ،ولی متاسفانه به خاطر وجود این رفتار در یکی و یا طرفین موجود در خانواده باعث لطمات جبران ناپذیری شده است که از جمله این لطمات می توان به طلاق هایی که در اثر سوء برخورد و یا همان سوء ظن و بدبینی یکی از اعضاء خانواده به وجود آمده است که به دنبال آن پیامد فرزندان طلاق کهخود از بدترین پیشامدهای یک زندگی مشترک می باشد.

از دست دادن جایگاه اجتماعی

یکی از نیازهای هر انسان ارتباط و همدلی با سایر افراد اجتماع می باشد. وقتی کسی در یک محیط اجتماعی مدام به دنبال تجسس و بدبینی به دیگران باشد، این رفتار موجبات نارضایتیدوستان و اطرافیان این شخص را به دنبال دارد که همیناحساس ناراحتی باعث کناره گیری از این فرد مریض می شود. چرا که دیگران نمی پسندند مدام زیر نظارت های بدبینانه و غیر اخلاقی و توهمات و خیالت بی اساس باشند به ناچار تنهاترین کار ، در مواردی کناره گیری از این افراد می باشد.

درمان سوء ظن و بدبینی

با رجوع به احادیث گران سنگ حضرات معصومین علیهم السلام و با توجه به راهنمایی های اساتید اخلاق به این نتیجه می رسیم که بهترین کار وارد نشدن در منطقه های ممنوعههست از جمله ی این منطقه های ممنوعه جاهایی می باشد که ما علم نداریم و صرفاً توهم و ظن و گمان می باشد .

شاید مهمترین اثر سوئی که این رفتار غیر اخلاقی در پی دارد از بین رفتن رضایت خداوند عزیز از کردار ما می باشد .بدست آوردن رضایت الهی یکی از آرزوهای اولیاء و مقربان درگاه الهی و یا شاید اصلی ترین هدف زندگی خوبان خدا می باشد .خداوند عزیز به صراحت بیان نموده که از این رفتار غیر اخلاقی خوشنود نیست چرا که از آن نهی فرموده است.

وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُۆادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْۆُلاً

از آنچه به آن آگاهى ندارى، پیروى مكن، چرا كه گوش و چشم و دل، همه مسئولند. (سوره مبارکه اسراء آیه 36)

از طرفیدر صورتداخل شدن در اموری که ما از حقیقت و واقعیت آن اطلاع نداریمکاری که یقین به بدی آن نداریم به بدی حمل نکنیم .

در این خصوص سخن گوهر بار امام صادق علیه السلام که از امام متقیان علی علیه السلام نقل فرموده اند رابه نقل از کتاب ارزشمند اصول کافی می باشد را بیان می کنم .

امام جعفر صادق(علیه السلام) از حضرت علی (علیه السلام) چنین روایت کرده است:

"ضع امر اخیک علی احسنه حتی یاتیک ما یغلبک منه و لا تظنن بکلمه خرجت من اخیک سوءا و انت تجد لها غی الخیر مهملا"

رفتار برادرت را بر بهترین وجه قرار بده تا جایی که اطمینان به بدی آن نداری و درباره سخنی که از دهان او درآمده گمان بد نکن تا آنجا که راهی برای نیکو بنداشتن آن وجود دارد. (کلینی:کافی-ج2-ص362)

نکته پایانی :

البته نباید از این نکته غافل شد که ما نیز نباید موجبات تجسس و بدبینی دیگران رو به خودمون درست کنیم چرا که در غیر این صورت خود ما هم در این گناه بدبینی دیگران شریک می شویم.

اتقوا من مواضع التهم

از کارهای که باعث تهمت دیگران می شود پرهیز کن.


منبع :

وبلاگ رهپویان قرآن



:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 43
نویسنده : حسینی
مقاله تحلیل انتقادی مقایسه عصمت امام و خطاناپذیری پاپ

مقاله علمی و پژوهشی " تحلیل انتقادی مقایسه عصمت امام و خطاناپذیری پاپ" مقاله ای است در 20 صفحه و با 43 فهرست منبع که در مجلات معتبر علمی و پژوهشی با رویکرد اندیشه نوین دینی منتشر شده است
در این مقاله علمی و پژوهشی به عصمت، خطاناپذیری، امام، پاپ، شیعه و کاتولیک پرداخته شده است
چکیده مقاله
اعتقاد به جانشین معصوم در مذهب شیعه و خطاناپذیری پاپ در مذهب کاتولیک از اصول بنیادین اعتقادی هر دو مذهب است؛ به‌گونه‌ای که منکران آن خارج از مذهب قلمداد می‌گردند. برخلاف این اشتراک، این موضوع در دو مذهب ازنظر ماهیت موضوع، جایگاه، وظایف، شرایط امام، نقش امام/ پاپ، ادله اثباتی آن در کتاب‌الله، سنت و عقل، اعتبار ادله و هم‌چنین طریقه نصب آنها با یکدیگر متفاوت است. مقاله حاضر درصدد آن است که با تبیین ساختار موضوع و موارد الحاقی به آن، به بررسی و نقد و سپس مقایسه آن دو بپردازد تا زمینه گفتگوی بیشتری برای مباحث و تحقیقات بعدی فراهم آید.
دانشجویان دوره دکترا و کارشناسی ارشد می تواند از محتوای این مقاله برای رساله دکترا و پایان نامه کارشناسی ارشد بهره ببرند .

دانلود مقاله PDF



:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 49
نویسنده : حسینی
مقاله تأملی در فلسفه سریان سنت آزمایش از دیدگاه قرآن
مقاله تأملی در فلسفه سریان سنت آزمایش از دیدگاه قرآن


مقاله علمی و پژوهشی " تأملی در فلسفه سریان سنت آزمایش از دیدگاه قرآن " مقاله ای است در 16 صفحه و با 25 فهرست منبع که در مجلات معتبر علمی و پژوهشی با رویکرد اندیشه نوین دینی منتشر شده است
در این مقاله علمی و پژوهشی به مباحث سنت‌های الهی، فلسفه تاریخ، ابتلا و آزمایش، قانون‌مندی تاریخ، عوامل محرک تاریخ پرداخته شده است
چکیده مقاله
سنت‌های الهیِ حاکم بر جامعه و تاریخ از عوامل محرک تاریخ به‌شمارمی‌آیند که بسیاری از عوامل روبنایی سیر تاریخ تحت حاکمیت آنان قرار دارند؛ یکی از عام‌ترین این سنت‌ها«آزمایش» است که آیات فراوانی از قرآن مجید بدان اختصاص یافته است. در این مقاله اهداف خرد و کلان سریان سنت ابتلا در تاریخ از منظر قرآن مجید بررسی شده است. در یک تحلیل عقلی، سنت آزمایش در قرآن دو هدف کلان «تمحیص و نمایاندن چهره مؤمنان واقعی»‌ را تعقیب می‌کند و سایر اهداف، جزئی و زیرمجموعه این دو هدف محسوب می‌شوند؛ بدین‌سان تربیت بهترین انسان‌ صالح، ساختن انسان مسئول و تاریخ‌ساز، رجوع به‌سوی خدا، قدرشناسی و بسترسازی هدایت، زیرمجموعه هدف کلان تمحیص قرار می‌گیرند و آشکار کردن مجاهدان، صابران و خائفان، تحت عنوان نمایاندن چهره مؤمنان واقعی مطرح می‌گردند.
دانشجویان دوره دکترا و کارشناسی ارشد می تواند از محتوای این مقاله برای رساله دکترا و پایان نامه کارشناسی ارشد بهره ببرند .

دانلود مقاله PDF



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: مقاله تأملی در فلسفه سریان سنت آزمایش از دیدگاه قرآن ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 32
نویسنده : حسینی
اينچنين مالى از دست نميرود

 حدیث روز/ امام علی(ع)/ نهج البلاغه /کیفیت محصول /خبرگزاری حوزه

اينچنين مالى از دست نميرود
لم يذهب من مالك ما وعظك .
ح /196
ترجمه :مالى كه از دستت رفت و تو را پندى آموخت ، از دست رفته مپندار.
شرح :انسان وقتى قسمتى از مال خود را از دست مى دهد، غمگين و افسرده مى شود و به خاطر مال از دست رفته ، غصه مى خورد. زيرا معمولا اينطور تصور مى شود كه مالى كه از كف رفت ، بيهوده تلف شده است و ديگر جبران نخواهد شد.
اما حقيقت اين است كه مال از دست رفته ، بكلى تلف و نابود نمى شود. بلكه با از بين رفتن آن ، نتيجه و فايده يى براى صاحبش به جاى مى ماند، كه گاهى ممكن است بيش از آن مال ، ارزش داشته باشد. و اين نتيجه و فايده ، تجربه يى است كه شخصى ، در برابر از كف دادن مال خود، به دست مى آورد.
اينكه بسيارى از مردم ، تجربه را گرانبهاتر و باارزش تر از مال مى دانند، براى آن است كه مال ، هر اندازه هم كه باشد، براى هميشه باقى نمى ماند و بالاخره روزى ، تمام مى شود، ولى تجربه ، سرمايه يى است كه هرگز تمام نمى شود، و هميشه و در هر حالى هم در دسترس قرار دارد و مى توان از آن استفاده كرد.
پس اگر ما نيز مالى را از دست داديم ، ولى در كارى كه مال خود را بخاطر آن از كف داديم ، تجربه يى به دست آورديم ، بايد بدانيد كه آن مال را، بيهوده و رايگان از دست نداده ايم . بلكه به - جاى آن ، سرمايه گرانبهاترى به دست آوريم كه چه بسا در طول زندگى ، بسيار بيشتر از آن مال به درمان خواهد خورد.
اما آنچه كه در خور تاءمل است اين است كه انسان نبايد هيچ كارى را بدون فكر و دقت انجام دهد زيرا بالاخره از دست دادن مال موجب ضرر و دليل كم دقتى است


:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 40
نویسنده : حسینی
زبان عاقل و زبان احمق

زبان عاقل و زبان احمق
لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه .
ح /40
ترجمه :زبان عاقل ، پشت قلب او قرار دارد، و قلب احمق ، پشت زبان او جاى گرفته است ( عاقل ،با انديشه سخن مى گويد ونادان بى فكر )
شرح :انسان عاقل ، وقتى بخواهد سخن بر زبان آورد، نخست به دل و انديشه خود مراجعه مى كند، معنى آن سخن و نيكى يا بدى آن را با عقل و شعور خود مى سنجد، نتيجه يى را كه ممكن است از آن حاصل شود حساب مى كند، و هنگامى كه به درستى و خوبى سخن خود اطمينان يافت ، آن را بر زبان مى آورد.
پس عاقل ، قلب و انديشه اش بيش از زبانش به كار مى اندازد، و زبانش را پشت سر عقل و شعور خود نگاه ميدارد.
اما احمق ، بر عكس رفتار مى كند. يعنى هر سخنى كه به زبانش آمد، نسنجيده و بدون فكر و انديشه بيان مى كند، و پس از آن كه سخن او، در ديگران ، تاءثير بد گذاشت ، تازه بفكر مى افتد كه آيا سخنش درست بوده يا نادرست . يعنى احمق ، نخست زبان خود را به كار مى اندازد و نسنجيده حرف مى زند، و بعد از آن ، به قلب و عقل خود مراجعه مى كند و در باره نيك و بد سخن خود و نتيجه و حاصل آن مى انديشد.
به همين دليل است كه خردمندان ، از قديم گفته اند: سخنى كه درباره آن كاملا فكر نكرده اى ، بر زبان مياور.



:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 45
نویسنده : حسینی
ازدواج فامیلی

ازدواج فامیلی

آنچه به منزله برخی بیماری‌های خطرناک خونی و ارثی یا نقص در نسل‌ها از آن یاد می شود، به ازدواج‌های فامیلی منحصر نیست.

ازدواج فامیلی

ازدواج فامیلی در سال‌های اخیر این پرسش (ازدواج فامیلی؛ اقدام یا پرهیز؟) به طور جدی از محافل علمی به مردم کوچه و بازار راه یافته و برخی خانواده ها را نسبت این موضوع حساس کرده است. این موضوع زمانی بر سر زبان ها افتاد که برخی پژوهشگران بدون توجه به فرهنگ حاکم بر جوامع دینی و تنها با تکیه بر پژوهش های ناتمام و ناقص در کشورهای غربی، خطرناک بودن چنین ازدواج هایی را مطرح کردند. آنها معتقدند ازدواج های فامیلی زمینه ساز بسیاری از بیماری های جسمی و روحی و در نتیجه، به وجود آمدن نسلی ناقص و بیمار خواهد بود. بنابراین، برای پیشگیری از پدید آمدن چنین وضعیتی و در جهت اصلاح نسل انسان، باید از ازدواج های فامیلی پرهیز کرد. درباره این مسئله توجه به چند نکته لازم است:

ألف) شایعه‌های بی پایه و اساس، گاه در جامعه و میان عموم مردم می پیچد و مطلب یا حادثه ای بدون هیچ گونه دلیل یا سندی پذیرفته میشود. این مسئله چندان تأثیرگذار است که گاه آرام آرام به باور عرفی شمار بسیاری از مردم تبدیل می شود. با تأسف، گاه در مجامع علمی نیز چنین است. کم نیست مواردی که هنوز به صورت فرضیه ای اثبات نشده است، اما به دلایلی به منزله نظریهای علمی، با آب و تاب بسیار در مجمعی علمی مطرح شده و با سرعت بسیار در جوامع علمی دیگر نیز شایع می شود. سپس بدون آنکه پژوهشی گسترده و جامع درباره آن انجام شده یا با استدلالهایی پذیرفته، اثبات شده باشد، در مجلات و یا کتاب های مختلف نوشته می شود.وجود برخی بیماری های خطرناک میان مردم ممکن است عوامل گوناگونی داشته باشد که در منابع دینی به برخی از مهم ترین آنها اشاره شده است. فلسفه تحریم برخی ازدواجها، حرمت برخی خوردنی ها و نوشیدنیها، لزوم رعایت در برخی رفت و آمدها، پرهیز از پوشش های خاص و احتمالا برای جلوگیری از بروز همین گونه بیماریها و پیشگیری از آنهاست.کم کم نیز به منزله امری روشن و بدیهی پذیرفته می شود. پس از مدتی، بسیاری از دانشجویان یا حتی پژوهشگران، بدون بررسی دوباره و تنها به دلیل شیوع و رواج، از آن به منزله نظریهای علمی یاد می کنند. بحث ازدواج فامیلی و بیان زیانها و نیز توصیه به ترک و پرهیز از آن، از جمله این موارد است.

ب) مطلب دیگر، اعتبار این گونه پژوهش ها و یافته های علمی است. از روایی و پایایی این یافته ها، زمانی می توان دفاع کرد که بارها و بارها و در گستره وسیعی از جوامع، اقوام و ملل با فرهنگ ها و ملیت های گوناگون انجام و تکرار شده باشد. بنابراین، جوامع غربی، با فرهنگ حاکم بر آنها و وجود آلودگی های بسیاری که در اثر مراعات نکردن برخی مسائل شرعی و بهداشتی، چون نوشیدن مشروبات الکلی و خوردن گوشت خوک و برخی مواد مخدر شیمیایی، ارتباط های نادرست و نامشروع زناشویی و.. دامن گیر آنها شده است، نمی توانند نسخه مناسبی برای همه جوامع باشند. این گونه پژوهش ها که به مسائل مهم و حیاتی انسان‌ها و فرهنگ ها و ارزش های آنان مرتبط اند، باید با در نظر داشتن همه این تفاوت ها انجام شده باشد؛ حال آنکه چنین نبوده است.

ت) آنچه به منزله برخی بیماری‌های خطرناک خونی و ارثی یا نقص در نسل‌ها از آن یاد می شود، به ازدواج‌های فامیلی منحصر نیست.

ث) گرچه زمینه شیوع نمونه‌ای از این بیماری ها در برخی ازدواج های فامیلی وجود دارد، باید توجه داشت شاید زمینه بروز و شیوع آن تنها در افرادی که به این بیماری دچارند یا میان دیگر اعضای فامیلشان این گونه بیماری ها شایع است، فراهم شود. بنابراین، نمیشود حکمی کلی برای همه خانواده ها و ازدواجهای فامیلی صادر کرد.

ج) وجود برخی بیماری های خطرناک میان مردم ممکن است عوامل گوناگونی داشته باشد که در منابع دینی به برخی از مهم ترین آنها اشاره شده است. فلسفه تحریم برخی ازدواجها، حرمت برخی خوردنی ها و نوشیدنیها، لزوم رعایت در برخی رفت و آمدها، پرهیز از پوشش های خاص و احتمالا برای جلوگیری از بروز همین گونه بیماریها و پیشگیری از آنهاست.

ح) چنان که گفتیم، در جوامع غربی که برخی دستورهای ادیان الهی در زمینه خوراک و پوشاک و آمدوشدها و رعایت برخی شئون در انجام عمل زناشویی، مراعات نمی شود، زمینه بروز این بیماری ها فراهم می شود؛ البته ازدواج های فامیلی در چنین اوضاع و چنین افراد آلوده ای می تواند بر شدت آن بیفزاید.

خ) از سوی دیگر، ازدواج های غیرفامیلی خطرها و زیانهای دیگری دارد که به مراتب بیش از ازدواج های فامیلی است. ولی متأسفانه در فضا و جو مصنوعی ای که در سایه برخی پژوهش های ناقص به وجود آمده، به آن بی توجهی می شود.

د) مناسب است در سراسر جهان، به ویژه در جوامع دینی و اسلامی آمار گسترده ای گرفته شود تا روشن گردد چند درصد از ازدواج های فامیلی که البته با رعایت ضوابط بهداشتی و پزشکی انجام شده، پیامدهای خطرناک یادشده را داشته است.

ذ) البته ما با بیان این نکات در پی توجیه همه انواع ازدواج های فامیلی نیستیم، بلکه شایسته است هنگام ازدواج اصول و ضوابط بهداشتی و پزشکی رعایت شود و افرادی که به ندرت گرفتار برخی بیماریهایند، یا درمان شوند یا از ازدواج با هم بپرهیزند.

ر) روشن است که سخنان حکیمانه و سیره رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و اهل بیت (علیهم السلام) برای ما حجت است. اگر ازدواج فامیلی کوچک ترین خطری را متوجه زوجین و نسل آنان می کرد، به یقین آن بزرگواران از آن جلوگیری می کردند و خود نیز به آن تن نمی دادند. سیره مبارک رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و اهل بیت (علیهم السلام) خود بیانگر این واقعیت است که این گونه ازدواجها نه تنها خطرناک و زیان بار نیست، بلکه بدان توصیه و عمل نیز شده است. سخنان حکیمانه ای که از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و اهل بیت (علیهم السلام) درباره ازدواج فامیلی و توصیه به آن صادر شده، بسیار است. از آن مجموعه، تنها این روایت نبوی را برگزیده ایم که گواه روشنی بر این ادعای ماست و مبنای عملکرد اهل بیت (علیهم السلام) ال نیز هست. در این زمینه نقل شده است: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به فرزندان امیر مؤمنان (علیه السلام)و برادرزادگان ایشان فرزندان جعفر بن ابی طالب (علیه السلام) نگاه کردند و فرمودند: «دختران ما برای پسران ما و پسران ما برای دختران ما هستند».

ز) نکته آخر آنکه، مورخان موارد بسیاری از ازدواج های فامیلی را که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و اهل بیت (علیهم السلام) از خود بدان اقدام کرده یا بانی انجام آن برای دیگران بودند نقل کرده اند؛ مواردی چون:

- برخی ازدواج های رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) مانند ازدواج ایشان با زینب بنت جحش که دختر امیمه بنت عبدالمطلب، عمه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بوده است؛

- ازدواج امیر مؤمنان (علیه السلام)و فاطمه الزهراء (سلام الله علیها) لال که به دستور خداوند و با دخالت و تصمیم گیری مستقیم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) انجام شد؛

- ازدواج عبدالله بن جعفر با زینب کبری علیها السلام

- ازدواج امام سجاد با فاطمه بنت الحسن علیه السلام

- ازدواج رقیه، دختر زینب کبری و عبدالله بن جعفر با پسرعمویش قاسم بن محمدبن جعفر که امام حسین علیه السلام از آن را صورت داد؛

- ازدواج مسلم بن عقیل با رقیه دختر امیر مؤمنان (علیه السلام) ؛

- ازدواج محمد بن جعفر با دختر عمویش ام کلثوم، دختر امیر مؤمنان (علیه السلام) و.. اینها نمونه ای از ازدواج های فامیلی است که اولا، زوجین از چند جهت باهم خویشی داشته اند؛ ثانیا، در اغلب موارد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) یا یکی از امامان معصوم علی خود به انجام آن ازدواج تصمیم گرفته اند.

منبع:همسران شایسته، اسد الله طوسی، چاپ اول، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، قم ۱۳۹۱



:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 38
نویسنده : حسینی
ازدواج در سن ازدواج

ازدواج در سن ازدواج

ازدواج که یکی از مهم ترین اقدامات بشر زمان ویژه‌ای دارد که باید در همان هنگام مناسب انجام شود؛ یعنی نه پیش از موعد باشد و نه با تأخیر انجام گیرد.

ازدواج در سن ازدواج

ازدواج در سن ازدواج این کلام حکیمانه امام علی علیه السلام را یادآور شدیم که فرمودند: .. قال : لا یرى الجاهل إلا مفرطة أو مفرطة (1).انسان جاهل را جز در حال افراط (زیاده روی) و تفریط (کوتاهی کردن) نمی بینی»

بیان رسای حضرت علیه السلام روشنگر این حقیقت است که انسان عاقل همه امور خود را با سنجش و تدبیر درست و به هنگام انجام می دهد. با در پیش داشتن چنین رویه ای، هر کاری به سرانجامی درست می انجامد و کمتر با شکست یا انحراف از مسیر اصلی خود روبه رو می شود.

ازدواج که یکی از مهم ترین اقدامات بشر در طول عمرش است، زمان ویژه ای دارد که باید در همان هنگام مناسب انجام شود؛ یعنی نه پیش از موعد باشد و نه با تأخیر انجام گیرد. تعیین زمان مشخص و دقیق برای ازدواج دختر و پسر با وجود تفاوت های فردی، نه ممکن است، نه معقول و پسندیده. اما این واقعیت انکارناپذیر است که انسان در هر مرحله از عمر خود با ویژگی ها و توانمندی های ویژه همان دوره آفریده شده است. این ویژگی ها و توانمندی ها را همانند همه جهان هستی، پروردگار درست مطابق و به اندازه نیازمندی های انسان در همان دوره عمرش تدبیر کرده است؛ به گونه ای که با نبود آن، زندگی و گذران عمر در آن دوران و دوره های بعد برای انسان بسیار سخت یا غیر ممکن است. مرحله مهم جوانی نیز مانند دیگر مراحل زندگی ویژگی‌هایی خاص دارد. در این دوره حساس، بسیاری از قوای جسمی، روحی و روانی، به درجه ای خاص از فعلیت می رسد؛ انسان به عرصه هایی جدید و به ضرورت، به اجتماعی بزرگتر از پیش وارد می شود. او با کسانی مرتبط می شود که پیش از آن، نبوده است. بینش ها، گرایش ها، خواسته های میل ها، نفرتها، عواطف، هیجانات، احساسات، و... نیز در این دوره برای جوان نمودی دیگر دارد.

همه این قوا و نیروها به گونه ای دقیق و حساب شده به فعلیتی رسیده است که پیش از آن چنین نبوده است؛ البته با سپری شدن دوران طلایی جوانی، این فعلیت ها نیز آرام آرام رنگ می بازد و دیگر شور و نشاط دوران جوانی را نخواهد داشت. از مهم ترین این قوا، غریزه جنسی است. این نیروی قدرتمند در دوره جوانی به بالاترین حد فعلیت و قدرت می رسد و با سپری شدن این دوره، آرام آرام از توان آن کاسته می شود. پس باید از آن به بهترین وجه بهره برد. اما چگونه و از چه راهی؟دوشیزگان همانند میوه های درختان اند. هنگامی که میوه ها رسیدند، اگر چیده نشوند، تابش آفتاب آنان را فاسد می کند و بادهای خزان به اطرافشان می پراکند. دوشیزگان نیز چنین اند. هنگامی که به حد رشد و درک زنان رسیدند، چاره ای جز شوهر دادنشان نیست.خداوند سبحان برای این مسئله مهم نیز بشر را راهنمایی کرده است تا به بیراهه نرود و فرصت ها را از دست ندهد. چنان که پیش از این نیز اشاره شد، تنها راه ممکن و مشروع برای ارضای غریزه جنسی انسان که تدبیری الهی بوده و تجارب هزاران ساله بشر نیز آن را تأیید می کند، ازدواج و پیوند مقدس زناشویی است. راه های دیگر که با تأسف در جوامع امروزی، به ویژه مغرب زمین شایع و رایج اند . گرچه به راحتی از هر انسانی ساخته اند - نامشروع، خطرناک و مخاطره آمیزند.

بنابراین، ازدواج نه تنها یگانه راه پاسخ گویی به این گونه نیازهای بشری است، بلکه باید تدبیری اندیشیده شود تا به دور از شتاب زدگی یا تأخیر، درست در زمان خود و به هنگام انجام شود. بدین ترتیب دو طرف هم از مواهب آن بهره مند می شوند و هم از زیان های احتمالی تأخیر در ازدواج مصون می مانند. برای هر شخص، بنا بر ویژگی‌های فردی و قوت و ضعف های موجود در او، زمانی ویژه برای ازدواج مناسب است و زودتر یا دیرتر از آن، خطرهایی را متوجه وی خواهد ساخت.

به باور همه صاحب نظران، بهترین زمان برای ازدواج جوانان هنگامی است که آنان به اندازه کافی به رشد عقلانی، جسمانی، روحی و روانی رسیده باشند؛ البته رسیدن به این نقطه طلایی برای همه افراد یکسان نیست؛ چراکه زمینه‌های متنوع ارثی، عوامل متعدد محیطی و عناصر گوناگون تربیتی بر آن تأثیرگذار است. رعایت این امور همان رفتار عاقلانه ای است که از هر انسان هوشمند، عاقل و متعادلی انتظار می رود. این رویه همان رفتار عادلانه ای است که حضرت حق تعالی از آن راضی است.

رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و اهل بیت (علیهم السلام) در ازدواج خود، فرزندان، خویشان و یارانشان، تعادل و پرهیز از افراط و تفریط را اصل قرار می دادند و ذره ای از آن عدول نمی کردند. ایشان بن، چنان که ازدواج زودهنگام را روا نمی دانستند، بیش از آن، تأخیر در آن را برای جوانان برنمی تافتند. سخنان و توصیه‌های اولیای اسلام، چون رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و اهل بیت (علیهم السلام) به شاهد این ادعاست. آن بزرگواران همیشه ازدواج به هنگام را توصیه می فرمودند و کسانی را که به هر دلیل این اقدام ضروری و مقدس را به تأخیر می انداختند، نکوهش و توبیخ می کردند. در این باره، از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل است که فرمودند: هیچ جوانی در آغاز جوانی ازدواج نمی کند، مگر اینکه شیطانی که مأمور اوست فریاد بر می آورد: «وای! این جوان دوسوم دینش را از گزند من حفظ کرده است. بنابراین، او باید برای حفظ بقیه دینش تقوای خدایی را پیشه خویش سازد. در بیانی دیگر از آن بزرگوار و فرزندشان امام صادق (علیه السلام) با چنین آمده است:

کسی که ازدواج را از ترس مخارج زندگی ترک کند، البته به خداوند تبارک و تعالی بدگمان است؛ در حالی که خداوند می فرماید: «جوانان خود را به هم تزویج کنید؛ اگر فقیر باشند خداوند از فضل خویش آنان را غنی و بی نیاز خواهد ساخت».(.. قال : لا یرى الجاهل إلا مفرطة أو مفرطة )(2).

امام صادق (علیه السلام) ع فرموده اند: خداوند پیامبرش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را به همه آنچه انسان نیاز دارد، آگاه کرده است. یکی از مواردی که خداوند رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را از آن آگاه کرد این بود که روزی حضرت بر بالای منبر رفتند و فرمودند: «ای مردم، جبرئیل از سوی خداوند مهربان و دانانزد من آمد و گفت:

دوشیزگان همانند میوه‌های درختان اند. هنگامی که میوه ها رسیدند، اگر چیده نشوند، تابش آفتاب آنان را فاسد می کند و بادهای خزان به اطرافشان می پراکند. دوشیزگان نیز چنین اند. هنگامی که به حد رشد و درک زنان رسیدند، چاره ای جز شوهر دادنشان نیست. اگر ازدواج نکنند به فاسد نشدنشان اطمینانی نیست؛ زیرا آنان بشرند.( عن أبی عبد الله قال: إن الله لم یترک شیئا مما یحتاج إلیه إلا علم نبیهة فکان من تعلیمه إیاه أنه صعد المثیر ذات یوم فحمد الله وأثنى علیه ثم قال: أیها الناس! إن جبرئیل أتانی عن الطیف الخبیر قال: إن الأبکار بمنزلة القمر على الشجر إذا أذری تره فلم یجتنى أفسدته الشمس وترته الریاڅوکذلک الأنکار إذا أدرک ما یدرک السا فلیس لهن دواء إلا البقوله وإلا لم یؤمن علیه الفساد لائن بشر قال فقام إلیه رجل فقال یا رسول الله من زوج فقال الأکفاء فقال یا رسول الله ومن الأکفاء فقال المؤمنون بعضهم أنقاه بعض المؤمنون بعضهم أکفاء بغض) (3) این سخنان حکیمانه، که در منابع روایی بسیارند، از اهمیت ازدواج، آن هم به هنگام و بدون فوت وقت نشان دارند.

پی‌نوشت‌ها:

  1. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج ۱، ص ۱۵۹
  2. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج ۱، ص ۱۵۹
  3. محمد بن یعقوب الکلینی الرازی، الکافی، ج ۵، ص۳۳۷؛ محمد بن الحسن الحر العاملی، وسائل الشیعة، ج ۲۰، ص ۹۱


منبع:همسران شایسته، اسد الله طوسی، چاپ اول، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، قم ۱۳۹۱



:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 48
نویسنده : حسینی
سیره علوی در زندگی فردی و تطبیق آن با ناهنجارهای فرهنگی حاکم بر زندگی مذهبیون

سیره علوی در زندگی فردی و تطبیق آن با ناهنجارهای فرهنگی حاکم بر زندگی مذهبیون

سیره علوی در زندگی فردی و تطبیق آن با ناهنجارهای فرهنگی حاکم بر زندگی مذهبیون

مقدمه
به راستی سخن گفتن از انسان کامل و رادمردی همچون حضرت علی(ع) که تجسم عینی اسلام و حقیقت و الگوی تمام نما و تمام عیار فضائل اخلاقی و عینیت عدالت است، کاری در حد توان و بضاعت بشری نیست[1]. زندگانی حضرت علی(ع)، آیینه تمام نمای یک حیات طیب و طاهر می باشد که نه تنها برای مردمان دوران حیات خود، الگویی کامل و جامع بودند، بلکه این نمونه ی اعلی زندگی بشری، می تواند الهام بخش برای تمام تاریخ و تمام افراد باشد. زندگی حضرت امیر(ع)، هم به جهت متصدی منصب حکومت بودن و هم به جهت امام و پیشوای جامعه اسلامی بودن، دارای ابعاد و جنبه های متعدد و گسترده می باشد؛ از ابعاد خانوادگی و تربیتی گرفته تا جنبه های سیاسی، نظام و معنوی و اخلاقی و حتی موضوعات نوظهوری مانند حقوق بشر و صلح جهانی[2] می تواند مورد تاکید و پژوهش اهل تحقیق باشد که در این پژوهش درصدد هستیم که جنبه های زندگی فردی آن حضرت را مورد تاکید قرار دهیم.

علاوه بر این، یکی از نکات مغفول از پژوهش های تاریخی این است که صرفا به بررسی سیره و سنت زندگی فرد یا افراد پرداخته می شود، بدون این که ظرفیت ها و رهیافت هایی که آن سیره برای زندگی امروز می تواند داشته باشد مورد واکاوی قرار گیرد و لذا یکی از تلاش هایی که این نوشتار خواهد داشت این است که از این خلاء های مذکور پرهیز کند. بنابراین در این پژوهش درصدد هستیم که سیره زندگی حضرت امیر(ع) را در بعد زندگی فردی مورد تبیین قرار دهیم و رهیافت ها و الگوهایی که زندگی آن حضرت برای مرتفع نمودن چالش های موجود می تواند داشته باشد را مورد واکاوی قرار دهیم.

معناداری حیات انسان
معنا و معنویت، یکی از گمشده های مهم امروز در زندگی بشر می باشد. این که انسان برای زندگی خود معنایی متصور باشد و بر این اعتقاد باشد که در زندگی اهداف متعالی فراوانی وجود دارد که باید پیوسته درصدد دست یابی و تحقق آن اهداف در زندگی فردی و اجتماعی خود باشد. بسیاری از ناهنجاری ها و اتفاقات ناگواری که در عرصه های فرهنگی و اجتماعی صورت می گیرد، برآمده از فقدان این دیدگاه و اندیشه می باشد؛ چرا که زمانی که انسان برای زندگی خود هدف و غایتی در نظر نگرفته باشد و به دنبال اهداف متعالی در زندگی خود نباشد، در مسیر زندگی خود، به بی راهه ها و کوره راه هایی سرخواهد گذاشت که نتیجه ی آن، آمارهای ناگوار و دلسرد کننده ی اجتماعی می باشد و کلید مرتفع نمودن این چالش ها، داشتن اهداف متعالی در زندگی می باشد که سرلوحه و الگوی این رویکرد، حضرت امیر(ع) و آموزه های ایشان در زندگی بشر می باشد.

چنان که در مورد هدف زندگی می فرمایند: «ایّها النّاس اتّقوا الله فما خلق امرؤ عبثاً فیلهو، و لا تُرِکَ سُدی فیلغو»[3] که تاکید دارند که انسان بیهوده و بی جهت خلق نشده است و برای زندگی او هدف و اهدافی در نظر گرفته شده است. که در خطبه دیگری از نهج البلاغه این نکته را تکمیل می کنند و می فرمایند: « فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبادَ اللَّهِ جِهَةَ ما خَلَقَکُم لَهُ»[4] طبق نکات برآمده از فرمایشات حضرت امیر(ع) انسان باید در مرحله اول بداند که برای هدف و مسیری والا خلق شده است و نکته مهم دیگر این است که هدف و مقصد برای هر انسانی متفاوت است و باید در تلاش باشد که هدف و مقصودی که متناسب با استعدادها و توانایی های او باشد را بیابد و در مسیر زندگی آن را تربیت و رشد دهد و در یک کلمه، از منظر حضرت امیر(ع)، حیات آدمی در ارتباط با مبدا وجود، هدف دار و معنادار تلقی می شود[5].

ساده زیستی
نا گفته این حقیقت که امام صادق(ع) از قول پیامبر(ص) نقل شده است که روشن است که حضرت(ص) فرمودند خداوند برای برادرم علی بن ابی طالب فضایلی قرار داده است که تعداد آن ها را جز خودش کسی نمی داند[6] و اگر فضیلتی در این نوشتار ذکر می شود، از باب اشاره به یکی از هزاران هزار فضایل لا یتناهی می باشد. یکی از نکات و مولفه های اساسی در زندگانی حضرت امیر علیه السلام، ساده زیستی ایشان می باشد. امام (ع) هم در دوران خلفا و همچنین در دوران حکومت خود در نهایت سادگی زندگی می کردند و ایشان نه تنها ترویج زندگی اشرافی را منع می کردند، بلکه در نامه ای به عثمان بن حنیف از او انتقاد می کنند که به مجلسی رفته که ثروتمندان بوده اند و تهیدستان جایی نداشته اند[7]. بنابراین، ایشان نه تنها پرهیز می کردند از این که سطح زندگی خویش را بالا ببرند، بلکه بر ساده زیستی دیگر مسئولان حکومتی نیز تاکید داشتند.

در جامعه اسلامی، هم مردم و هم مسئولین باید یکدیگر را در ساده زیستی و پرهیز از اشرافی گری مساعدت نمایند. تاکید بر ساده زیستی در حالی می باشد که امروزه هم در زندگی مردم عادی و هم در زندگی مسئولان، خلاف نکته مذکور مشاهده می شود. مردم در زندگی خود به تجملات و چشم و هم چشمی روی آورده اند که نتیجه آن تحمیل هزینه های گزاف و غیر ضروری بر خانواده می باشد، هزینه ای که می تواند صرف امور ضروری مسلمین شود و گره از کار ایشان بگشاید. مسئولین نیز در برخی موارد به جای نگهبانی و نگهداری از بیت المال، هزینه های غیر ضروری را بر آن تحمیل می کنند که باید از آن پرهیز کرد. لذا ساده زیستی از جمله مولفه های اساسی در سیره فردی حضرت علی(ع) می باشد که می تواند الهام بخش برای تمام افراد باشد و باید آن را الگوی زندگی قرار داد.
طبق نکات برآمده از فرمایشات حضرت امیر(ع) انسان باید در مرحله اول بداند که برای هدف و مسیری والا خلق شده است و نکته مهم دیگر این است که هدف و مقصد برای هر انسانی متفاوت است و باید در تلاش باشد که هدف و مقصودی که تناسب با استعدادها و توانایی های او باشد را بیابد و در مسیر زندگی، آن را تربیت و رشد دهد.
پی‌نوشت‌ها:
[1] ‏شورای فرهنگ عمومی، امام‌ علی‌ علیه‌السلام‌ فرهنگ‌ عمومی‌ و همبستگی‌ اجتماعی‌ (تهران‌: زهد، ۱۳۸۰)، ص7.
[2] ‏سیدمحمد خامنه‌ای‌، علی‌ و صلح‌ جهانی‌ (تهران‌: کانون انتشار، ۱۳۵۷).
[3] نهج البلاغه، حکمت 370.
[4] نهج البلاغة : الخطبه : ۸۳.
[5] ‏عبدالله‌ نصری‌، انسان الهی : تحلیل شخصیت امام علی(ع) از دیدگاه علامه جعفری، دفتر نشر فرهنگ اسلامی (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۸)، ص160.
[6] ‏اسماعیل فاطمی، سیری‌ در زندگانی‌ امیرالمومنین‌ علیه‌السلام (قم: موعود اسلام، ۱۳۸۵)، ص11.
[7] ‏حمید فقفور مغربی، چشم اندازی نو بر سیره امام علی (ع) : (سیره اجتماعی- سیاسی)، بنیاد پژوهشهای قرآنی حوزه و دانشگاه (مشهد: بنیاد پژوهش‌های قرآنی حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۸)، ص35.



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: سیره علوی در زندگی فردی و تطبیق آن با ناهنجارهای فرهنگی حاکم بر زندگی مذهبیون ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 41
نویسنده : حسینی
احوال دوستان و مخالفان در ترازوی حکومت علی

احوال دوستان و مخالفان در ترازوی حکومت علی

احوال دوستان و مخالفان در ترازوی حکومت علی

معنى حدیث «حبّ علىّ بن ابى طالب حسنة لا تضرّ معها سیّئة» این است که محبت على حسنه‏ اى است که مانع ضرر زدن گناه مى‏شود، یعنى مانع راه یافتن گناه مى‏شود؛ معنایش آن نیست که جاهلان پنداشته ‏اند و آن اینکه محبت على چیزى است که هر گناهى که مرتکب شوى بلا اثر است. برخى از دراویش از طرفى دعوى دوستى خدا دارند و از طرف دیگر از هر گناهکارى گناهکارترند، اینان نیز مدّعیان دروغگو هستند. امام صادق (ع) مى‏فرماید: «خدا را معصیت مى‏کنى در حالى» که مدّعى محبت او هستى! به جانم قسم که این کار، در میان کارها، شگفت ‏آور است. اگر محبت تو راستین مى‏ بود او را اطاعت مى‏کردى، زیرا طبیعى است که هر دوستى مطیع دوست خویشتن است». دوستان واقعى امیر المؤمنین (ع) همواره از گناهان دورى مى‏ گزیده ‏اند؛ ولایت آن حضرت نگاهدارنده از گناه بوده است نه تشویق کننده به آن. امام باقر (ع) مى‏فرماید: «به ولایت ما نتوان رسید جز با عمل نیک و پرهیزکارى و دورى از گناه.». (مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری (عدل الهى)، 1377ش، ج‏1، صص 332-333 با اندکی تلخیص).
اعترافی تلخ‏

ما شیعیان‏ باید اعتراف کنیم که بیش از دیگران درباره کسى که افتخار نام پیروى او را داریم ظلم و لااقل کوتاهى کرده ‏ایم. اساساً کوتاهیهاى ما ظلم است. ما نخواسته و یا نتوانسته ‏ایم على را بشناسیم. بیشتر مساعى ما درباره تنصیصات رسول اکرم (ص) درباره على (ع) و سبّ و شتم کسانىما نخواسته و یا نتوانسته ‏ایم على را بشناسیم. بیشتر مساعى ما درباره تنصیصات رسول اکرم (ص) درباره على (ع) و سبّ و شتم کسانى که این نصوص را نادیده گرفته ‏اند بوده است، نه درباره شخصیت عینى مولا على. که این نصوص را نادیده گرفته ‏اند بوده است، نه درباره شخصیت عینى مولا على. غافل از این که این مشکى که عطار الهى بحق معرّف اوست خود بوى دلاویزى دارد و بیش از هر چیز لازم است مشامها را با این بوى خوش آشنا کرد، یعنى باید آشنا بود و آشنا کرد. معرفى عطار الهى به این منظور بوده که مردم با بوى خوش آن آشنا شوند، نه اینکه به گفته عطار قناعت ورزند و تمام وقت خویش را صرف بحث در معرفى وى کنند نه‏ آشنایى با او. آیا اگر نهج البلاغه از دیگران مى‏بود با او همین گونه رفتار مى‏شد؟ کشور ایران کانون شیعیان على علیه السلام است و مردم ایران فارسى زبان‏اند. شما نگاهى به شرحها و ترجمه‏ هاى فارسى نهج البلاغه بیفکنید و آنگاه در باره کارنامه خودمان قضاوت کنید. (مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری (سیرى در نهج البلاغه)، 1377ش، ج‏16، صص 381-382).
تمایل بشر به اسطوره‏ سازى‏ در بیان استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری (ره)

در بشر یک حس قهرمان‏ پرستى هست، یک حسى هست که درباره قهرمان هاى ملى و قهرمان هاى دینى افسانه مى ‏سازد. بهترین دلیلش این است که مردم براى نوابغى مثل بو على سینا و شیخ بهائى چقدر افسانه جعل کردند! بوعلی سینا بدون شک نابغه بوده است، قواى جسمى و قواى روحى‏اش، یک جنبه فوق‏ العادگى داشته است.مردم درباره بو على سینا هرچه مى‏خواهند بگویند، بگویند، به کجا ضرر مى‏زند؟ به هیچ جا. اما افرادى که شخصیت آنها شخصیت پیشوایى است و قول آنها، فعل و عمل آنها، قیام و نهضت آنها سند و حجت است، در اینها نباید تحریفى‏ واقع بشود، در سخنشان، در شخصیتشان، در تاریخچه‏ شان. ولى همینها سبب شده است که مردم براى بو على سینا افسانه ‏هایى بسازند، مثلًا بگویند بو على سینا درباره مردى که از فاصله یک فرسخى مى ‏آمد گفت این مردى که مى ‏آید دارد نان چرب مى‏خورد. گفتند تو از کجا فهمیدى که او نان مى‏خورد، و از کجا فهمیدى که نانش هم چرب است؟ در سر یک فرسخى چگونه دیدى؟ مى‏ گویند بله، نور چشمش آن قدر کارگر بود که گفت من پشه‏ هایى را دیدم که دور این نان مى‏گردند، فهمیدم که نانش چرب است که پشه دور آن پرواز مى‏کند. معلوم است که این داستان افسانه است. آدمى که پشه را از فاصله یک فرسخى ببیند، چربى نان را زودتر از خود آن پشه‏ ها مى‏ بیند!!. حالا مردم درباره بو على سینا هرچه مى‏خواهند بگویند، بگویند، به کجا ضرر مى‏زند؟ به هیچ جا. اما افرادى که شخصیت آنها شخصیت پیشوایى است و قول آنها، فعل و عمل آنها، قیام و نهضت آنها سند و حجت است، در اینها نباید تحریفى‏ واقع بشود، در سخنشان، در شخصیتشان، در تاریخچه‏ شان. درباره امیر المؤمنین على (ع) چقدر افسانه خود ما شیعیان‏ بافته‏ ایم! در اینکه على مرد خارق‏ العاده‏ اى است، بحثى نیست. مثلًا شجاعت على. دوست و دشمن اعتراف کرده‏ اند که شجاعت على یک شجاعت فوق افراد عادى بوده است. على با هیچ پهلوانى نبرد نکرد مگر آنکه آن پهلوان را کوبید و به زمین زد. این چیزى نیست که در آن، جاى انکار باشد. فوق ‏العادگى داشته، ولى در حد یک بشر فوق‏ العاده، یک بشرى که در میدان جنگ هیچ کس حریفش نبود. اما مگر افسانه ‏سازها و اسطوره‏ سازها به همین مقدار قناعت کردند؟ شما ببینید چه حرفها در همین زمینه ‏ها گفتند! مثلًا على (ع) در جنگ خیبر با مرحب خیبرى روبرو شد. مرحب چقدر فوق‏ العادگى داشت! بسیار خوب. مورخین هم نوشته‏ اند که در آنجا على (ع) ضربتش را که فرود آورد، این مرد را دونیم کرد. در اینجا افسانه‏ هایى است که دین را خراب مى‏کند. گفته‏ اند به جبرئیل وحى شد: جبرئیل! فوراً به زمین برو، برو که آن غضبى که ما در على مى‏ بینیم، اگر شمشیرش فرود بیاید، زمین را دونیم مى‏کند، به گاو و ماهى خواهد رسید؛ برو بال خودت را در زیر شمشیر على بگیر، رفت و گرفت. على (ع) هم شمشیرش چنان آمد که مرحب آن‏چنان دونیم شد که اگر در ترازوى مثقالى مى‏ گذاشتند، این نیمه‏ اش با آن نیمه برابر بود. بال جبرئیل که زیر زین اسب [قرار] گرفته بود، از شمشیر على آسیب دید و مجروح شد. تا چهل شبانه روز جبرئیل نتوانست به آسمان برود، که وقتى به آسمان رفت، خدا از او سؤال کرد: جبرئیل! تو این چهل روز کجا بودى؟ خدایا در زمین بودم، تو به من مأموریت داده بودى. چرا زود برنگشتى؟ شمشیر على که فرود آمد بال مرا مجروح کرد، من این چهل روز مشغول پانسمان بال خودم بودم!. دیگرى مى‏گوید: شمشیر على آن‏چنان سریع و نرم آمد، از فرق مرحب گذشت، تا به نمد زین اسب رسید و على شمشیرش را بیرون کشید که خود مرحب هم نفهمید. خیال کرد ضربت کارى نشد. گفت: على! همه زور تو همین بود؟ همه پهلوانى تو همین بود؟ گفت: اگر راست مى‏گویى خودت را تکان بده. تا مرحب خودش را تکان داد، یک قسمت از این طرف افتاد، یک قسمت از آن طرف. این‏طور افسانه‏ ها!!. (مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری (حماسه حسینى(1 و 2))، 1377ش، ج‏17، صص 86-87 با تلخیص).

دموکراسى حضرت امیرالمومنین (ع) و نحوه برخورد ایشان با مخالفان حکومت اسلامی

امیر المؤمنین با خوارج در منتهى‏ درجه آزادى و دموکراسى رفتار کرد. او خلیفه است و آنها رعیتش؛ هر گونه اعمال سیاستى برایش مقدور بود اما او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتى سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد، به آنها نیز همچون سایر افراد مى ‏نگریست. این مطلب در تاریخ زندگى على عجیب نیست اما چیزى است که در دنیا کمتر نمونه دارد. آنها در همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان روبرو مى‏شدند و صحبت مى‏کردند، طرفین استدلال مى‏کردند، استدلال یکدیگر را جواب مى‏گفتند. شاید این مقدار آزادى در دنیا بى‏ سابقه باشد که حکومتى با مخالفین خود تا این درجه با دموکراسى رفتار کرده باشد. مى‏ آمدند در مسجد و در سخنرانى و خطابه على پارازیت ایجاد مى‏کردند. خوارج در نماز جماعت به على اقتدا نمى‏کردند زیرا او را کافر مى‏پنداشتند. به مسجد مى‏آمدند و با على نماز نمى‏ گزاردند و احیاناً او را مى‏آزردند. على روزى‏ به نماز ایستاده و مردم نیز به او اقتدا کرده ‏اند. امیر المؤمنین با خوارج در منتهى‏ درجه آزادى و دموکراسى رفتار کرد. او خلیفه است و آنها رعیتش؛ هر گونه اعمال سیاستى برایش مقدور بود اما او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتى سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد، به آنها نیز همچون سایر افراد مى ‏نگریست. این مطلب در تاریخ زندگى على عجیب نیست اما چیزى است که در دنیا کمتر نمونه دارد.یکى از خوارج به نام ابن الکَوّاء فریادش بلند شد و آیه‏اى را به عنوان کنایه به على، بلند خواند: وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِین [1] این آیه خطاب به پیغمبر است که به تو و همچنین پیغمبران قبل از تو وحى شد که اگر مشرک شوى اعمالت از بین مى‏رود و از زیانکاران خواهى بود. ابن الکوّاء با خواندن این آیه خواست به على گوشه بزند که سوابق تو را در اسلام مى‏دانیم، اما خدا به پیغمبرش هم گفته اگر مشرک بشوى اعمالت به هدر مى‏رود، و چون تو اکنون کافر شدى اعمال گذشته را به هدر دادى. على در مقابل چه کرد؟! تا صداى او به قرآن بلند شد، سکوت کرد تا آیه را به آخر رساند. همین که به آخر رساند، على نماز را ادامه داد. باز ابن الکوّاء آیه را تکرار کرد و بلافاصله على سکوت نمود. على سکوت مى‏کرد چون دستور قرآن است که: إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا [2]. هنگامى که قرآن خوانده مى‏شود گوش فرا دهید و خاموش شوید. و به همین دلیل است که وقتى امام جماعت مشغول قرائت است مأمومین باید ساکت باشند و گوش کنند. بعد از چند مرتبه ‏اى که آیه را تکرار کرد و مى‏خواست وضع نماز را بهم زند، على این آیه را خواند: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ [3]. صبر کن، وعده خدا حق است و فرا خواهد رسید. این مردم بى‏ایمان و یقین، تو را تکان ندهند و سبکسارت نکنند. دیگر اعتنا نکرد و به نماز خود ادامه داد. (مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری (جاذبه و دافعه على علیه السلام)، 1377ش، ج‏16، صص 311-313 با تلخیص).

منابع:

1-مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری (عدل الهی)، ایران، تهران – قم، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، 1377ش.
2- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری (سیرى در نهج البلاغه)، ایران، تهران – قم، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، 1377ش.
3- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری (حماسه حسینى(1 و 2))، ایران، تهران – قم، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، 1377ش.
4- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری (جاذبه و دافعه على علیه السلام)، ایران، تهران – قم، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، 1377ش.
[1]. الزمر: 65.
[2]. الاعراف: 204.
[3]. الروم: 60.



:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 50
نویسنده : حسینی

عوامل نادیده گرفتن واقعه غدیر

عوامل نادیده گرفتن واقعه غدیر

واقعه غدیر هفتاد روز پیش از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله رخ داد و گفته می شود که در آن روز حدود یک صد هزار تن حضور داشتند.

با این حال هنوز پیکر پاک آن حضرت دفن نشده بود که مردم در خرد شمردن جایگاه علی علیه السلام بر یکدیگر سبقت جستند و در پایمال کردن حق او چنان پیش تاختند که گویا پیرامون منزلت علی علیه السلام کمترین سخنی از هیچ کس نشنیده اند.

در تحلیل علت سکوت مردم و انگیزه اقدام مهاجر و انصار باید پیشتر چند نکته را یادآور شد :

1) این نظر که اهالی مدینه پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جملگی از علی رو گردانده باشند نظری ناصواب است. تردید نیست که تا پیش از شهادت حضرت زهرا و همراهی عوامل انحراف خلافت

ناخرسندانه علی علیه السلام با خلیفه، هیچ یک از هاشمیان و صحابیان برجسته مانند مقداد، سلمان، ابوذر، زبیر، با ابوبکر بیعت نکردند. (1)

خزرجیان نیز اغلب تا قبل از ترور سعد بن عباده بیعت ننمودند. جز آنکه چون گروه های مردم هر یک به دلایلی مبارزه را نتیجه بخش ندانستند موضع گیری آنان به سکوت و رضایت توجیه شده است.

2) امروز پس از گذشت چهارده قرن از رویداد سقیفه، همگان انصار را نخستین گروهی می شناسند که در اندیشه تصاحب لافت برآمدند، حال آنکه این نظر، واقع بینانه نیست. زیرا مدرک اصلی بیان آن رویداد، گفتار عمر بن خطاب است و چون او سرکرده مهاجران و رقیب سرسخت انصار است گزارش او در مورد انگیزه انصار، به حقیقت نزدیک نیست.

گفت وگوی انصار در سقیفه زمانی پیرامون جانشینی پیامبر قرار گرفت که مهاجران به جلسه ایشان وارد شدند. آن ها صحنه را به کلی عوض کردند و آن اجتماع ساده را به سخنی که خود می خواستند متمایل ساختند و از آن بهره بردند.

هیچ تاریخ نویسی بدون استدلال به خبر نقل شده از سوی عمر، انصار را با تشکیل آن گردهمایی ساده، به کوشش برای تصاحب خلافت متهم نکرده است. اما از آنجا که این رویداد با بیان مخالفان انصار تشریح شده و وسایل تبلیغاتی خلفا آن را ترویج کرده و روایات مخالف دورافکنده شده است، آیندگان، آن گردهمایی را اقدامی برخاسته از هوس انصار برای تصاحب خلافت قلمداد کردند.

حقیقت آن است که تنی چند از همان انصار حاضر در سقیفه، جاسوس مهاجران بودند. سرکرده آن ها اسید بن حضیر است که رئیس طایفه اوس و جاسوس دو جانبه بود. وی از نخستین بیعت کنندگان با ابوبکر و از کسانی است که برای بیعت ستاندن از علی علیه السلام به خانه بانو فاطمه زهرا علیها السلام هجوم برد. (2)

3) مهم ترین انگیزه انصار در تشکیل گردهمایی سقیفه، جلوگیری از به قدرت رسیدن مهاجران بود، نه کوشش برای بی توجهی به گفتارهای رسول اکرم صلی الله علیه و آله درباره علی علیه السلام. انصار بیش از مهاجران، جانبدار خاندان پیامبر اکرم بودند، جز آنکه حوادثی چند ایشان را مطمئن ساخته بود که علی ابن ابی طالب علیهما السلام به حکومت نخواهد رسید.

حرکت های مرموز عده ای از مهاجران پس از بازگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله از حجه الوداع، مانند توطئه برای ترور پیامبر در میان راه، سرپیچی از شرکت در سپاه اسامه، جلوگیری جدی از نگاشتن وصیت پیامبر، انصار را بیشتر از قبل هشیار ساخته بود که موضوع مخالفت با زمامداری علی علیه السلام واقعا جدی است.

زیرا کسانی که در زمان حیات پیامبر چنان جسورانه بر دشمنی علی علیه السلام تاکید می ورزند، پس از نبود پیامبر بهتر و بیشتر بر این مقصد تاکید خواهند کرد. نیز از مسالمت آنان در سقیفه که به پذیرش معاونت مهاجران راضی شدند، دانسته می شود که آن ها در اجتماع نخست خود چندان بر تصاحب خلافت تصمیم نداشتند و بیشتر منظورشان پیشگیری از زیان و صدمه ای بود که حکمرانی مهاجران بر ایشان وارد می آورد.

تشریح واقعه
حقیقت آن است که در ایام بیماری رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله مرد نامی مدینه، سعد بن عباده خزرجی نیز در بستر بیماری بود و پیوسته دوستانش وخامت حال رسول اکرم صلی الله علیه و آله را به او خبر می دادند. سعد مردی غیرتمند، شجاع و از خود گذشته بود و با درایت و تدبیر، پیوسته تحرکات سیاسی مهاجران را زیر نظر داشت. در آن روزها عده ای به منزل او می رفتند و او را از احتمال شورش در مدینه برای تصاحب مقام جانشینی پیامبر بیم می دادند. سعد مطمئن بود که اگر علی بن ابی طالب علیهم السلام نیز مدت زمانی اندک به حکومت دست یابد حکومت او با وجود آن گروه ناموافق همدست، دوام نخواهد آورد. سعد و هواداران او بیش از امروزیان به روحیات مهاجران آشنا بودند و اگر چه دانش و تجربه سیاسی زیادی نداشتند، تا این مقدار می دانستند که مهاجران قدرت طلب، دیر یا زود نظام عادلانه مورد نظر علی علیه السلام را برخواهند چید و آنگاه کسانی به حکومت می رسند که نه برای دین ارزش قائل اند و نه برای انصار.

در آن روز، برخلاف همیشه که خزرجیان به عیادت سعد می رفتند، سعد به سقیفه آورده شده بود. از اینکه او را پس از گفت و گوی سقیفه بر دوش گرفتند و بدون استفاده از مرکب، به خانه اش بردند، معلوم می شود که منزل وی در نزدیکی سقیفه قرار داشته است و گمان می رود در آن گفت و گو خزرجیان در ضمن عیادت از سعد، درباره اوضاع شهر با او به رایزنی پرداخته باشند. در آن موقعیت هر فرد دیگری به جای آنان بود بیمناک از حوادث آینده، به فکر چاره و طرح می افتاد. این در حالی بود که همواره اخبار هولناکی از احتمال هجوم قبایل اطراف به مدینه، به ایشان می رسید و این، بزرگان شهر را بیش از دیگران در هراس قرار می داد و به چاره اندیشی ناچار می ساخت.

انصار از خود می پرسیدند اگر علی ابن ابی طالب علیهما السلام به حکومت دست نیابد چه فردی از کدام گروه، سرنوشت اسلام و اهالی مدینه را به دست خواهد گرفت؟!

در آن صورت مردم مدینه در چه موقعیتی قرار خواهند گرفت؟ آیا سابقه دشمنی مکیان، سبب نمی شود که با زمامداری آن ها، انصار از مدینه اخراج شوند یا تار و مار گردند؟ این مهاجران دو دسته اند: دسته ای مانند علی ابن ابی طالب علیهما السلام و سلمان و مقداد و ابوذر که در هر صورت، جانب تقوا و انصار و همزیستی در مدینه را رعایت می کنند.

اینان اگرچه مورد اعتمادند، چون امیدی به زمامدار شدنشان نیست، بی تردید گروه مخالفشان به قدرت خواهد رسید. آن دسته دوم مهاجران، گرچه خود دشمنی آشکاری با انصار ندارند، به طوایف و خانواده هایی پیوند دارند که به احتمال از هر یک از ایشان کسانی در جنگ های پیامبر، به دست انصار کشته شده است. در پی نبرد هشت ساله پیامبر با قریش، آنان از مردم مدینه ضربات سهمگینی خورده بودند. انصار بودند که در پیمان عقبه دوم به پیامبر تعهد سپردند که در هر حال از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و اسلام حمایت کنند. با این اعلام آمادگی اهالی مدینه، هجرت یاران پیامبر از مکه آغاز شد و مدینه مرکز حکومت اسلامی گردید.

استقبال اینان از پیامبر و اشتیاقشان به پذیرش اسلام، مخالفان مکی پیامبر را سخت خفت داد و خشمگین ساخت و پیوسته در پی به دست آوردن فرصت مناسب برای فرونشاندن خشم و کینه خود بودند. آن ها فریاد سعد بن عباده را از یاد نبرده بودند که روز فتح مکه می گفت: امروز روز انتقام است.

انصار مدینه مطمئن بودند که دیر یا زود رؤسای قبایل مکه با همدستی دیگر دشمنان کنونی پیامبر، از ایشان انتقام خواهند کشید; به ویژه آنکه آنان هشدارهای پیامبر را از یاد نبرده بودند که می فرمود: به زودی پس از من شما را کنار خواهند زد و دیگران را بر شما مقدم می دارند. (3) در آینده نزدیک، سیاهی آشوب ها به امت من رو می کند و شما انصار از حقوق خود محروم می شوید. (4)

این ها اموری است که سبب شد آنان شتابان در گردهمایی سقیفه به سویی روند که نتیجه اش جز دور کردن علی ابن ابی طالب علیهما السلام از خلافت چیزی نبود. هراس آنان از به حکومت رسیدن مهاجران سبب شد که از علی علیه السلام نیز در آن گردهمایی نامی برده نشود، مگر زمانی که مطمئن شدند کار از چاره گذشته است.

از طرفی، گروه همدست مهاجران، اوضاع مدینه را در آن روزها چنان بر ضد علی علیه السلام صحنه آرایی کرده بودند که کسی امید نداشت بتواند با جانبداری از اهل بیت و علی علیهم السلام بر مهاجران قدرت طلب چیره شود. اینکه بعدها نیز اقدامی نکردند شاید ریشه در همین تصور داشت.

آنچه گذشت هیچ به مفهوم بی تقصیر بودن انصار نیست ولی واقعیت آن است که پندار خیلی از آن ها این بود که دستیابی علی علیه السلام به زمامداری – با توجه به نفوذ نیروهای قدرت طلب مهاجر – امری ناممکن است و با عقب نشینی انصار، گروهی بر مسند خلافت تکیه می زنند که به مراتب، با مقاصد پیامبر، از انصار بیگانه ترند.

بزرگان انصار با اطمینان از ناکامی علی ابن ابی طالب علیهما السلام از دستیابی به خلافت با تکیه بر خدمات گذشته خود به پیامبر و مسلمانان و نیز دلخوش به ستایش های پیامبر از انصار، خود را سزاوار عهده داری امر خلافت می شناختند و گویا این امر را پاداش زحمات خویش می پنداشتند.

در هر صورت، پس از رحلت حضرت ختمی مرتبت محمد صلی الله علیه و آله گروه سازمان یافته ای که از سال ها قبل برای چنین روزی طرح و نقشه تدوین کرده بودند با حرکتی کودتاگونه بر اوضاع مسلط شدند و با عذر و بهانه هایی چند، علی ابن ابی طالب علیهما السلام را از عهده داری زمامداری دور داشتند، عواملی که سبب پیشبرد مخالفان علی علیه السلام شد به قرار زیر است :

1) فراهم بودن زمینه
سردرگمی مردم مدینه در روز رحلت نبی اکرم، وصف نشدنی است. وفات پیامبر تا بدانجا در باور نمی گنجید که فردی چون عمر توانست از انکار آن بهره برداری سیاسی کند. هیچ مسلمانی باور نمی کرد در آن ساعت عده ای پیکر مطهر رسول اکرم صلی الله علیه و آله را بی غسل و کفن رها کرده، دنبال اخذ رای و بیعت ستانی برای ریاست خود باشند. شاید هم می اندیشیدند اگر کسی چنین کند جز شرمساری و شکست بهره ای نمی برد و به آسانی می شود حق را به صاحبش بازگرداند.

در آشفتگی اوضاع مدینه، عاقلانه ترین کاری که به ذهن مردم ساده اندیش می رسید این بود که در مقابل ناآرامی های پدید آمده، آرامش و انزوا اختیار کنند و نامطمئن از پیروزی کسی، به مخالفت با وی برنخیزند. این مردم هنوز سابقه جنگ های داخلی عرب را از یاد نبرده بودند که گاه برای به دست آوردن چراگاه حیواناتشان به کشتار یکدیگر می پرداختند.

ابوجعفر نقیب می گوید: در همه اعصار، گروهی که اکثریت را تشکیل می دهند (توده مردم) از خود رای ثابتی ندارند. باد به هر طرف بوزد به آن سوی متمایل اند. اینان تقلیدگران بدون اندیشه اند. اگر نماز واجب را هم از برنامه دین حذف کنند، ایشان آن را ترک می کنند. به همین علت بود که دستورهای پیامبر در مورد خلافت علی علیه السلام کهنه گردیده و نادیده انگاشته شد و یعت با ابوبکر قوت گرفت. اشتغال بنی هاشم به تجهیز رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز مجال را برای فعالیت آنان آزاد گذاشت و زمینه تقویت ایشان را فراهم آورد. (5)

2) ادعای نسخ فرمان پیامبر
مهمترین عاملی که بهانه سرپیچی مردم از بیعت غدیر شد، ادعای عمر و ابوبکر بر نسخ فرموده رسول اکرم صلی الله علیه و آله بود. به ادعای آن ها پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله در واپسین دم، علی را از زمامداری عزل کرد و تعیین این مهم را به دیگری یا به امت واگذاشت. امام باقر علیه السلام در این باره می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت در حالی که به اطاعت ما فرمان داده و ولایت و دوستی ما را واجب کرده و دستور داده بود که حاضران به غایبان اطلاع دهند. قریش پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله بر ضد علی متحد شدند. علی علیه السلام هم با آنچه پیامبر درباره او فرموده بود و مردم شنیده بودند، در مقابل ایشان استدلال کرد. گفتند: تو درست می گویی. پیامبر همه آنچه ادعا می کنی فرموده است ولی آن را نسخ کرده و گفته است: ما خاندانی هستیم که خداوند بزرگمان داشته است و دنیا را برای ما زیبنده ندانسته و بدان راضی نشده است و خداوند نبوت و خلافت را برای ما جمع نمی کند. چهار تن بر درستی این سخن گواهی دادند; … اینان مساله را برای مردم مشتبه کردند و ادعای خود را راست جلوه دادند. ایشان را به جاهلیت گذشته برگرداندند. و خلافت را از جایی که قرار داده بود، خارج ساختند. (6)

یکی از پژوهشگران اهل سنت می گوید: مردم ساده اندیش زمانی که دیدند صحابیان بزرگ با رای قاطع، خلافت را از علی بازداشتند، پنداشتند که این رفتار آنان حتما به موجب دستور ویژه ای از جانب رسول خدا است که ایشان از آن بی اطلاع بوده اند و حضرت با دستوری پنهانی سفارش های گذشته خود را در مورد خلافت علی نسخ نموده است. به خصوص اینکه ابوبکر روایتی نقل کرد که مردم تصور کردند که در انتخاب پیشوا آزادند. ابوبکر می گفت: پیامبر فرموده است: «الائمه من قریش.» بنابراین خیال کردند که برای عهده داری منصب پیشوایی، قریشی بودن کافی است. هر که می خواهد باشد. مردم با خود می گفتند: اینان با اهداف پیامبر بیش از ما آشنایند. به همین علت در مقابل مخالفت با دستور خاص پیامبر نسبت به علی، مقاومتی از خود نشان ندادند. (7)

3) توجیه و تاویل
یک محقق برجسته اهل سنت می گوید: آن ها دستور پیامبر درباره علی را انکار نکردند بلکه توجیه و تاویل نمودند. عذرشان این بود که ما امروز در موقعیتی قرار گرفته ایم که پیامبر شاهد آن نبوده است و فرد حاضر در صحنه بسا به اموری اطلاع می یابد که غایب از صحنه از آن بی اطلاع است. گاه دستور شخص غیر حاضر – بدین علت که در صحنه حضور ندارد – به خاطر مصلحتی کلی نادیده گرفته می شود. آن مصلحت به ادعای آنان فتنه انصار بود که اگر از آن جلوگیری نمی شد میان عرب اختلاف و کشتار رخ می داد.

نیز گفتند: اگر ما علی را به خلافت نصب می نمودیم، مردم از اسلام به جاهلیت پیشین باز می گشتند و مرتد می شدند! آیا سزاوار است برای پابرجایی فرمان رسول خدا که ارتداد امت را در پی داشت، اصل مهم تر را که حفظ دین باشد از دست دهیم! پس چه بهتر که به مصلحت بزرگ تر عمل شود، هر چند با مخالفت با دستور پیامبر. (8)

4) عادت به مخالفت با پیامبر صلی الله علیه و آله
به گفته یک پژوهشگر غیر شیعه، مخالفت با فرمان پیامبر نسبت به پیروی از جانشین خود، پدیده ای نبود که یکباره به وقوع پیوسته باشد.

آن فردی که در صلح حدیبیه و نماز خواندن بر جنازه عبدالله بن ابی، آشکارا با رای پیامبر مخالفت ورزید چندان دشوار نبود که در غیاب پیامبر با فرمانش نسبت به پیروی علی مخالفت کند. کسی که رویاروی رسول خدا صلی الله علیه و آله از پیروی دستور او سرباز زند و مانع از آوردن قلم و کاغذ برای نوشتن مهم ترین وصیت او شود، آیا نمی تواند به موجب مصلحتی که خود در نظر دارد دستور پیامبر را کنار نهد؟! آری آن سرپیچی ها راه را برای سرکشی های آینده هموار کرده بود. بنابراین دیگر برای گفتار و کردار پیامبر چه امتیاز و فضیلتی باقی مانده بود تا مخالفت های بعدی با مقاومت مردم روبرو شود!

5) در انتظار تصمیم امام علیه السلام
پس از همدستی جناح قدرتمند و با نفوذ مهاجر در تصاحب منصب خلافت و رسمیت یافتن زود هنگام خلافت ابوبکر، بیشتر دوستداران اهل بیت علیهم السلام چشم به تصمیم امام داشتند و چون آن حضرت را مامور به صبر و در تنگنا دیدند، ناامید از هر اقدام نتیجه بخش، مهر سکوت بر لب زدند و شیوه بی تفاوتی پیش گرفتند. این موضع گیری، پایه های حکومت را استوار کرد و جرات مخالفان را در هتک مقام اهل بیت علیهم السلام افزون ساخت و رفته رفته کار به جایی رسید که دم زدن از حق علی بن ابی طالب علیهما السلام جرم شناخته شد.

6) کینه و حسادت نسبت به علی بن ابی طالب علیهما السلام
از عمده ترین دلایل سکوت قبایل در مقابل پایمان شدن حق امیرالمؤمنین علیه السلام کینه و حسادتی بود که قبایل عرب – به خصوص قریش – از او در دل داشتند.

رسم قبایل عرب چنین بود که اگر از قبیله شان کسی کشته می شد همه آنان و قبایل هم پیمان، از قبیله قاتل انتقام گیرند. این رسم جاهلی در پرتو تعالیم اسلام بی هویت شده ولی ریشه کن نشد و اگر کسی این اندازه به قبیله اش دلبستگی نداشت با عرب و عصبیت بیگانه شناخته می شد. این در حالی بود که بیشتر قبایل در نبرد با رسول خدا صلی الله علیه و آله شرکت کرده، فردی از آن ها به دست علی علیه السلام یا بنی هاشم کشته شده بود.

این کینه و حسد نه به علی علیه السلام، بلکه نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز وجود داشت. مشرکانی که پس از فتح مکه به ظاهر اسلام آوردند، اغلب به سبب ناتوانی، از ستیز با پیامبر دست برداشتند. شکوه و منزلت نبی اکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله از طرفی آنان را به تسلیم وامی داشت و از سویی آتش کینه و حسد را در جان آنان شعله ور می ساخت. در حقیقت آنان همه کینه و حسادتشان به پیامبر را با علی علیه السلام تصفیه کردند.

پیامبر برپا کننده حکومتی بود که آنان آرزوی دستیابی بدان را در دل داشتند و بدین سبب، به طور طبیعی فرصت تحقق این مقصود را برای وی فراهم آوردند، پس از رحلت آن حضرت، دیگر جایی برای درنگ نبود، هر چه زودتر، حتی قبل از آن که پیکر مطهر پیامبر غسل داده شود، باید خلافت را به چنگ آورد. هر چند به بهای ورود بی اجازه به خانه بانو فاطمه زهرا علیها السلام باشد.

امام علی علیه السلام خود در تایید این نظر می فرماید: عرب از کار محمد تنفر داشت و نسبت به آنچه خداوند به او عنایت کرده حسادت می ورزید … آن ها از همان زمان حضرتش کوشیدند، تا کار را پس از رحلت او از دست اهل بیتش خارج کنند. اگر قریش نام او را وسیله سلطه خویش قرار نمی داد و نردبان ترقی خود نمی دید، حتی یک روز پس از رحلت آن حضرت خدا را نمی پرستیدند و به ارتداد می گراییدند.

پی نوشت ها:
1) به گفته شیخ مفید (ره) عقیده حق و نظر محققان شیعه آن است که امیرمؤمنان علی علیه السلام هرگز (حتی پس از شهادت همسرش) با ابوبکر بیعت نکرد. (الفصول المختاره، فصل 227).
2) الریاض النضره، محب الدین طبری، ج 1، ص 167.
3) صحیح بخاری، ج 2، ص 207.
4) همان، ج 8، ص 86.
5) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 12، ص 86.
6) اسرار آل محمد صلی الله علیه و آله، ترجمه اسماعیل انصاری، ص 276، 277.
7) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 12، ص 86.
8) همان، ص 86 و 87.



:: موضوعات مرتبط: , ,
به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان حسینی و آدرس mohammadjavadhosseini.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com