عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 28
نویسنده : حسینی
دو نیمکره مغز و تاثیر تحریک آن ها برای آموزش ریاضی و دیگر دروس


با توجه به تحقیقاتی که دانشمندان انجام داده اند نشان داده کهنیمکره چپ مغزبرای ریاضی و علوم و...نیمکره راست مغزبرای بازی و خلاقیت و ادراک است. نیمکره چپ جزء نگر یعنی اجزا را می بیند و بعد آن ها را ترکیب می کند و نیمکره راست کل نکر است. یعنی کل را می بیند و بعد به اجزاء آن توجه می کند. حالا می توان گفت که کدام نیمکره اشخاص بیشتر فعال است.

ویژگی های کلی هر کدام از نیمکره های مغز ما به طور اجمالی از این قرارند:

نیمکره راست:به فرآیندهای ادارکی، تصور، تجسم، خیال پردازی، شناخت رنگ و موسیقی و هنر، شناسایی قیافه ها و اشکال و کلاً برداشت، داوری و ترکیب می پردازد.

نیمکره چپ:اختصاص به فعالیت هایی همچون ریاضیات، زبان و ترکیب عبارات کلام، منطق، حافظه، طبقه بندی ها تحلیل و ٦ دارد. این نیمکره به جزئیات امور توجه دارد و همانند قوه بینایی مورچه تک تک می بیند.

جالب است بدانید نیمکره راست مغز عضله های قسمت چپ بدن و نیمکره چپ مغز عضلات سمت راست بدن را کنترل می کنند.

ثابت شده که اکثر حسابداران، وکلا و طراحان بیشتر از سمت چپ مغز خود استفاده می کنند، زیرا با فرآیندهایی سر و کار دارند که این قسمت مغز را بیشتر مورد استفاده قرار میدهد.

سیاستمداران و هنرمندان به دلیل رشد این فعالیت ها در سمت راست مغز به اصطلاح راست مغزند.

در واقع مغز چپ، ابتدا اجزاء را دیده و سپس آن ها را ترکیب نموده و کل را می سازد لیکن مغز راست ابتدا کل را می بینید و بعد اجزاء آن را تشخیص می دهد.تفکر مغز چپ بر هوش استوار است، لیکن سمت راست مغز اساس خلاقیت را تشکیل می دهد.

اما فراموش نکنید که برتری یک نیمکره به دیگری به معنی عدم استفاده از نیمکره دیگر نیست و هر دو نیمکره از فعالیت هم آگاهی دارند و در مجموع فعالیت دو نیمه مغز با هم -اما به طور نسبی- شخصیت فرد را می سازند.

به طور اجمال تاکنون ثابت شده که فعالیت هائی همچون تفکر منطقی، استدلال، کلام و محاسبات پیچیده مربوط به نیمکره چپ و فعالیت هائی چون تخیل، توهم، درک فضائی اجسام و موسیقی در نیمکره راست قرار دارد.

حالا مزیت های نیمکره چپ مغز ؟

-به طور دائمی آگاهی دهنده توالی رفتار مداوم ماست.

-مسئول هوشیاری از زمان، ترتیب، جزئیات و سبک است.

-مسئول توانایی های شنوایی و لفظی است.

-متخصص در کلمات، منطق، تفکر تحلیلی، خواندن و نوشتن است.

-مسئول شناخت حدود و تشخیص درست از غلط.

-مسئول دانستن و احترام گذاشتن به قوانین و ضرب العجل ها.

و مزیت های نیمکره راست مغز ؟

-ما را از تازگی و نوظهوری آگاه می کند و هنگامی که کسی دروغ می گوید یا شوخی می کند، به ما اطلاع می دهد.

-متخصص در فهمیدن یک تصویر کامل

-متخصص درموسیقی و هنر

-به ما در درست کردن تصاویر ذهنی موقع خواندن یا صحبت کردن کمک می کند.

-مسئول واکنش های ادراکی مستقیم و احساسی.

-به ما در به وجود آوردن و حفظ روابط کمک می کند.

-حرکات دست و پا در تحریک نیمکره راست مغز بسیار موثرند.

در اول کلاس در دقایق اولیه بچه ها کف دست همدیگر را قلقلک بدهند . این کار برای به کار افتادن نیمکره راست مغز بسیار موثر است.

چرا که حرکات دست مغز را فعال می کند. در حقیقت قلقلک نیمکره راست مغز که برای خلاقیت و بازی است را تحریک می کند و مغز شروع به فعالیت می کند.

در کشور پرتقال از دانش آموزان می خواهند تا اعداد را با انگشتان پا نشان دهند.

برای تحریک مغز در پرتقال بچه را به جایی که موکت یا فرش پهن شده می برند و بچه ها در آنجا کفش و جوراب خود را در می آورند و کف پاهای همدیگر را قلقلک می دهند.

بخش پژوهش های دانش آموزی تبیان، تنظیم: مرجان سلیمانیان



:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 32
نویسنده : حسینی
وقتی او از مدرسه برمی گردد

اگرفرزندشما صبح زود به مدرسه می‌رود، تعجبی ندارد که بعد از ظهر مانند یک لشکر شکست خورده به خانه بیاید. در این زمان شما باید برنامه‌ای را برای او ترتیب دهید تا در این حالت کسل کننده باقی نماند. ما در اینجا فعالیت‌هایی را برای ساعات پس از مدرسهفرزندتان به شما پیشنهاد می‌دهیم.

اسنک برای او آماده کنید.

برای کودکتان اسنکی ساده اما مقوی درست کنید که پروتئین و کربوهیدرات‌های لازم را داشته باشد. پنیر، کراکر، سیب، کره بادام زمینی، ماست و گرانولا گزینه‌های خوبی هستند.

او را به تحرک وادارید

برای کودکتان که در طول روز در کلاس درس نشسته بود، بهتر است فعالیتی را ترتیب دهید تا انرژی لازم را به دست آورد. او را به حیاط خانه بفرستید تا بازی کند. خود شما نیز با او می‌توانید به دوچرخه سواری بروید، والیبال بازی کنید یا به پارک بروید. اگر هوا برای بیرون رفتن مساعد نیست، در خانه موسیقی پخش کنید تا کودکتان با آن به هیجان آید و کمی تحرک داشته باشد.

میزی را برای انجام تکالیف‌اش اختصاص دهید

انجام تکالیف مدرسه فعالیتی است که کودکان هر روز در خانه باید انجام دهند. اگر فضایی برای قرار دادن یک میز تحریر در اتاق کودکتان ندارید، می‌توانید از میز غذاخوری استفاده کنید و سبدی را نیز به لوازم تحریر او اختصاص دهید تا مداد، خودکار، خط کش، قیچی و ماژیک‌های خود را در آن قرار دهد. برای انجام تکالیف، به ازای هر 20 دقیقه، 5 دقیقه به او زمان دهید تا استراحت کند.

در انجام کارهای خانه از او کمک بگیرید

هر کودکی با توجه به سنش می‌تواند به شما در کارهای خانه کمک کند. روزانه فعالیتی را به او اختصاص دهید به عنوان مثال مرتب کردن کفش‌ها، غذا دادن به حیوانات، جارو کردن آشپزخانه یا جا به جا کردن ظرف‌های شسته شده. انجام روزانه این کار باعث می‌شود که او احساس مسئولیت و به شما نیز در کارهای خانه کمک کند.

با او صحبت کنید

از کودک خود بپرسید «روزت چگونه گذشت؟» اگر او به شما گفت «نمی‌دانم» از او سوال‌های دیگری کنید که جواب مشخصی دارد. به عنوان مثال: «خنده‌دار ترین اتفاقی که امروز برایت افتاد، چه بود؟» یا «چیزی که امروز یاد گرفتی را به من یاد بده». هر چه شما توجه بیشتری به کودکتان و فعالیت‌های روزمره او کنید، او احساس نزدیکی بیشتری و اشتیاق بیشتری برای صحبت کردن با شما خواهد داشت.


مرکز یادگیری سایت تبیان - منبع: نی نی بان
تهیه و تنظیم: مریم فروزان کیا



:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 31
نویسنده : حسینی
آموزه ‏هاى عرفانى، اخلاقى از مكتب امام حسين عليه السلام
مصطفى خليلى

چکیده

محتواى نوشتار حاضر به برخى از مؤلفه ‏ها و آموزه‏ هاى اخلاقى و عرفانى پرداخته است و موارد و مصاديق منتخب به جهت تاكيد آن امام همام و كاربردى بودن آن مى‏ باشد . نخست‏ سعى شده تا ماهيت و جايگاه انسان در نظام تكوين مشخص شده، سپس اوصافى كه از منظر اولياى دين مى‏ تواند او را به جايگاه حقيقى خويش قرار دهد مورد بررسى قرار گرفته است . مفهوم زهد، راضى بودن به رضاى حق، معناى خوف، توكل، صبر و استقامت، غيبت و آثار زيان بار فردى و اجتماعى آن از جمله اين اوصاف و مؤلفه ‏ها مى‏ باشد .

مقوله اخلاق و عرفان از غنى ‏ترين مفاهيمى است كه در فرهنگ دينى ما متجلى است . نماد اخلاق قيم‏ ترين حلقه‏ اى است كه نگين عرفان آن را مزين ساخته است .

ارباب فضيلت و صاحبان كرامت در سيره علمى و عملى خود، به اثبات رسانده‏ اند كه حيات انسانى در سايه ارزشهاى دينى و عرفان نظرى و عملى مقدور است و تا خلعت عرفان و رداى سيرت كريمان بر اندام آدمى آراسته نگردد و اين موجود، متخلق به اخلاق الهى نشود، هر گونه ارزش و كرامت انسانى در حيات فردى و اجتماعى، متاعى گمشده است . انسان با ارزش‏هاى اخلاقى از حيات بدوى به حيات طيب گام بر مى ‏دارد و با عرفان و معرفت مراحل كمال را طى مى ‏كند .

پيشواى سوم شيعيان و خورشيد تابان عارفان كه نامش با تمام جمال در عالم ملك و ملكوت متجلى است، عبارات و بياناتى علاوه بر سيره عملى خويش، به يادگار گذاشته است كه بى‏ شك توجه، معرفت و عمل به آن، مى‏ تواند بلندترين مقام را براى انسان به ارمغان آورده و او را از حضيض ذلت ‏به اوج عزت برساند . هر چند ترديدى نيست كه آموزه ‏هاى عرفانى و اخلاقى در بيانات امام عليه السلام بسيار بيشتر و عميق ‏تر از آن است كه نگارنده، به قلم آورده، ولى از باب اين كه آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگى بايد چشيد، به برخى از آنها در اين مقاله اشاره مى ‏شود .


فتوشاپ رو رایگان از خونه یاد بگیر!

جايگاه انسان در كلام امام عليه السلام

براستى «انسان‏» به چه معناست; اجمال پاسخ، اين است كه انسان از ماده «انس‏» به معناى ايناس الى الحق مى‏ باشد; (۲) يعنى انسان را از آن حيث، «انسان‏» گفته ‏اند كه با ذات حق، انس و الفت دارد . بنابراين، همه انسانيت او در همين نكته نهفته است كه او با حق مرتبط مى‏ باشد; اگر اين پيوند و ارتباط قطع گردد او از مفهوم انسان هيچ حظ و بهره‏ اى نبرده است .

در اتصاف انسان به فضايل اخلاقى و نيل به كمال انسانى همين بس كه امام‏ حسين عليه السلام‏ مى‏ فرمايد:

«در ننگ آدمى و دور شدن از جايگاه واقعى ‏اش همين بس كه او را ببينى از مقام بلند انسانيت ‏به پستى فرود آيد; چنان كه بر كارهاى ناشايست طمع كند و بر اعمال شايسته، بى ميل و بى‏ رغبت گردد; گمان برد كه اين كارها سبب ساز عبور از صراط است .» (۳)

تمام كمال انسان و بهره ‏اى كه از انسانيت دارد، از اوصاف انسانى و متصف شدن بدان است و از كلام گوهربار آن امام بزرگوار است كه «هر كس اوصاف پنج‏گانه عقل، دين، ادب، شرم و خوش خلقى را نداشته باشد، از حيات انسانى بهره‏ اى ندارد .» (۴) در مكتب آسمانى اسلام، عقل را به ابزار عبوديت، دين را به اجراى شريعت، ادب را به رفتار و عمل‏كرد با ظرافت و دقت، شرم را به حجب و حيا در مقابل صاحب قدرت و اخلاق نيك را به ملكات راسخه در نفس و نورانيت در قلب، معنا كرده ‏اند و قطعا با اين اوصاف، انسان معنى پيدا كرده و جايگاه خويش را در فرهنگ آسمانى اسلام پيدا مى ‏كند .

طوايف سه‏ گانه انسانها

در مكتب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام، آدميان بر مبناى آيه «و قد خلقكم اطوارا» (۵) بر سه‏ گونه خلق شده‏ اند;

گروهىشكل آدمى دارند; اما از حقيقت و معناى آدم خالى مى ‏باشند كه قرآن در حق اين دسته خبر داده است كه «اولئك كالانعام بل هم اضل‏» ; ; زيرا «اولئك هم الغافلون‏» . (۶) به برگزيده خدا محمد مصطفى صلى الله عليه و آله گفته شد كه تو را براى سلمان و صهيب و بلال و هلال و سالم و انس و عبدالله بن مسعود فرستاديم; نه از براى ابولهب و ابو جهل و عتبه و شيبه . اى محمد، تو را با اين دسته چه كار! «ذرهم ياكلوا و يتمتعوا و يلههم الامل‏» (۷) ; يعنى: رها كن ايشان را تا بخورند و لذت حيوانى برند و آنان را به آرزوهايشان واگذار . نصيب و بهره ايشان ادبار و جهل و درماندگى است .

طايفه دوم، هم صورت و شكل آدم دارند و هم به حقيقت; «و لقد كرمنا بني آدم و حملناهم في البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا» (۸) ; اين تفضيل به جهت «معنى‏» است; نه از حيث ظاهر .

دسته سوم، گروهى ‏اند كه به لب دين رسيده و حقيقت ‏يقين را چشيده و در حمايت و ولايت الهى مى ‏باشند كه «اوليائى تحت قبابى لايعرفهم غيرى .» (۹) اين دسته، مصداق واقعى آيه ۲۱ حديد و آيه ۱۰ سوره واقعه مى ‏باشند كه از مقربان به شمار مى‏ آيند .

گروه اول، امروز در دوزخ و در حجاب معرفت ‏باشند; «كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون‏» (۱۰) ; يعنى: چنين نيست، بلكه آنچه مرتكب مى‏ شدند، زنگار بر دلهايشان بسته است . «كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون‏» (۱۱) ; يعنى: زهى پندار، آنان در آن روز، از پروردگارشان سخت در حجابند .

طايفه دوم، امروز در دنيا با حقيقت و معرفت مى‏ باشند و در قيامت ‏با رؤيت و وصلت و مشمول آيه «كلا ان كتاب الابرار لفي عليين ا و ما ادراك ما عليون ا كتاب مرقوم ا يشهده المقربون‏» (۱۲)

و اما، گروه سوم را پيامبر صلى الله عليه و آله چنين توصيف فرمودند كه:

«ان لله عبادا قلوبهم انور من الشمس و فعلهم فعل الانبيا و هم عندالله بمنزلة الشهدا» (۱۳)

يعنى: همانا براى خدا بندگانى است كه دلهايشان نورانى‏ تر از خورشيد و اعمالشان اعمال انبياست و آنان نزد خداوند جايگاه شهدا را دارند .

سخن امام نور و سازندگى است . بنابراين بجاست كه اوصاف نيك مردان الهى و كسانى كه طريق وصل مى‏ پيمايند را از مكتب تربيتى امام عليه السلام تحفه ره پويان معرفت ‏سازيم:

الف) تقوى و خوف از خدا

يكى ديگر از مفاهيمى كه در عبارات امام عليه السلام، متجلى است، مفهوم خوف و رهبت است . عرفا و علماى علم اخلاق، خوف از حق را جزء حالات سالك دانسته و براى آن، درجات و مراتبى بر شمردند كه ميزان و ملاك درجات، به اختلاف علم و معرفت است . (۱۴)

درجه اولحالات خوف، خوف از عذاب و عقاب است و اين خوف عامه است . و اين خوف از خدا نيست چون در روايت از سالار شهيدان آمده است كه عبادت اين گروه، عبادت بردگان و مزدوران است . (۱۵)

درجه دوم، خوف خاصه است و آن خوف از عتاب است; اين گروه، ترس آن دارند كه مبادا از ساحت مولا دور شوند و مورد عتاب و بى ‏مهرى قرار گيرند; قرب منزلت را خواهانند .

مرتبه سوم، خوف اخص خواص است و آن خوف از احتجاب است . اين طايفه توجه به ثواب ‏ندارند و شوق حضور دارند; ولى، چون حضور را براى خود خواهان و طالبند خلوص آنان حقيقى نخواهد بود .

درجه چهارم، خوف اولياء است كه كاملا صبغه الهى و رنگ خدايى دارد . اين گروه به مقام تبتل و انقطاع، و حتى به مقام كمال انقطاع بار يافته‏ اند و مصداق اين جمله شريفه از دعاى شعبانيه گشتند كه «الهى هب لى كمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك .» ; يعنى: بارالها، كمال انقطاع، به سوى خودت را به من عطا كن و ديده ‏هاى دل ما را به نورى كه با آن، تو را مشاهده كند، روشن‏ ساز .»

در وصف اين گروه كه به خاطر خوف و ترس از حق به چنين مقامى بار يافته ‏اند، بسيار بجاست كه آن امام همام بفرمايد:

«لا يامن يوم القيامة الا من خاف الله فى الدنيا .» (۱۶) ; يعنى: در امان نيست روز قيامت، جز كسى كه در دنيا از خدا بترسد .

و يا اين كه: «البكاء من خشية الله نجاة من النار .» (۱۷) ; يعنى: گريه از ترس خداوند موجب نجات از آتش است .

يك گروه در حرم امن الهى قرار دارند و آنها طايفه ‏اى هستند كه دل را محل خوف خدا قرار دادند و غير از حقيقت مطلقه از احدى نترسيدند و با اين كار به كمال عقل رسيدند; چون كمال عقل در تبعيت از حق است . چنان كه، در كلام عرشى امام عليه السلام، آمده است: «لا يكمل العقل الا باتباع الحق‏» (۱۸) ; يعنى: عقل كامل نگردد، مگر به پيروى از حق .

پس، با پيدايش اين حالت (حالت‏ خوف)، مقامى حاصل مى‏ شود كه مقام روندگان است . چون چشم دل باز شود، حرص و حسد و كبر از آنان دور گردد . گرد و غبارى از بيابان نفس اماره بر دامن آنان ننشيند . دودى از هاويه هوا به چشمشان نرسد . چشمى عبرت بين دارند و بيانى نرم و دلنشين و نفسى سليم و مصداق «تبتل اليه تبتيلا» «تنها به او دل ببند .» (۱۹) گشته و با دل‏بستگى به او از خود گذشتند و بحق پيوستند; چون به خوبى فهميدند كهراه وصول به رضوان حق، مشروط به سه شرط است; از حرام به حلال الهى، از كينه و عداوت به نصيحت و از دليرى و شجاعت در مقابل تعاليم حق به خوف و خشيت پيوستن .

پس آنان كه در زندگى مادى، روزى و كسب حلال خويش را آميخته به حرام نموده و به جاى پندپذيرى، خصومت و دشمنى را پيشه خود ساخته و خوف و خشيت را به جرات و جسارت در برابر حق و حقيقت مبدل ساختند و در عين حال، تبعيت و پيروى از اهل بيت عصمت و طهارت را شعار خويش قرار داده و لقاى حق را آمال خود نمودند، به نقصان فهم گرفتار آمده و در حيات حيوانى سير مى‏ كنند . چون آن ولى خدا، به شدت، پيروانش را از اين اعمال ناپسند منع فرموده است . (۲۰)

ب) جلب رضايت‏ حق

انسانى كه بخواهد به مقام والاى خويش دست‏ يابد، شرط وصولش، جلب رضايت ‏حق و خشنودى رب، در همه احوال است . چنان كه، آن سيد سلاله انسانيت، فرمود:

«سرمايه دورانديشى آن است كه روزگار را بگذرانى به نحوى كه در همه حالات پروردگارت از تو راضى باشد و راه رضايت در اين است كه مسير راست را برگزينى كه آن بهترين راه هست و اعمالى كه تو را گمراه و تباه سازد، از خود دورسازى و نيز در دل شب، بهره معنوى ‏گيرى; زيرا، غافلان سست عنصر همانند چهارپايان در بيشه‏ ها هستند .» (۲۱)

آنان كه از اين اوصاف بهره دارند و همواره در تلاش تامين رضاى حقند و تامين رضايت او را بر تمايلات و خواهشهاى نفسانى ترجيح مى‏ دهند، در قوس صعود به كمالات انسانى هستند . اما حقيقت معناى «رضا» و طريق اكتساب آن، بزودى بيان خواهد شد .

ج) رضا و توكل

براى «توكل‏» ، معانى مختلفى ذكر نموده ‏اند . خواجه در منازل السائرين گفته: «التوكل كلة الامر كله الى مالكه و التعويل على وكالته .» (۲۲) يعنى: توكل واگذار نمودن همه امور است ‏به صاحبش و اعتماد نمودن بر وكالت او . ابوتراب نخشبى گويد: «التوكل طرح البدن فى العبودية و تعلق القلب بالربوبية‏» (۲۳) يعنى: توكل، انداختن بدن است در بندگى و تعلق قلب است‏ به پرورندگى .

و برخى از عرفا گفته ‏اند:
توكل تمسك كردن به خداست‏ به نحوى كه بنده در مقابل خداوند، همانند مرده‏ اى باشد در برابر غسال كه به هر طرف بخواهد او را برگرداند در حالى كه براى او هيچ اراده و حركتى نباشد (۲۴)
براى «رضا» نيز معانى متعدد ارائه شد . صاحب مصباح الهدايه، «رضا» را به رفع كراهت و شيرين شمردن مرارت، معنى كرده است . (۲۵) ذوالنون در تعريف رضا گفته است: «شادى قلب است‏ به تلخى قضا.» (۲۶)

تفاوت توكل و رضا

با بيان معانى دو اصطلاح ياد شده، روشن مى‏ شود كه ميان آن دو تفاوت است . از همين رو، همه عارفان، مقام رضا را غير از مقام توكل دانسته و گفته‏ اند كه مقام رضا بعد از عبور از منزل توكل تحقق مى‏ يابد، بلكه مقام رضا، نهايت منزلگاه سالكان است و هر كه را در اين مقام، قدم گاهى كرامت فرمودند، به بهشت معجلش رسانيدند; چون سرور و فرح كه از لوازم اهل بهشت است، در رضا و يقين تعبيه شده است . مصباح الهدايه، در اين زمينه آورده است:

«ان الله تعالى جعل بحكمته الروح و الفرح فى الرضا و اليقين .» (۲۷) ; يعنى: همانا خداوند متعال، با حكمت ‏خويش روح و فرح را در رضا و يقين قرار داده است .

پس مقام رضا غير از مقام توكل بوده، بلكه مقامى عالى‏ تر از آن است; چون «متوكل‏» ، طالب خير و صلاح خويش است و حق تعالى را كه فاعل خير است، براى تحصيل خير و اصلاح، وكيل خود قرار مى ‏دهد; ولى «راضى‏» ، اراده خويش را در اراده حق، فانى نموده و براى خود اختيارى باقى نگذاشته است . چنان كه، از عارفى پرسيدند: چه اراده مى ‏كنى؟ گفت: اراده مى ‏كنم كه اراده نكنم . (۲۸)

با تبيين مفهوم توكل و رضا به بيان نورانى امام مى‏ پردازيم كه در جايى فرمود:
«من اتكل على حسن اختيار الله تعالى له لم يتمن غير ما اختاره الله عزوجل له .» يعنى: كسى كه به خدا توكل كند و حسن انتخاب او را ترجيح دهد، آرزوى چيزى غير از آنچه خداى براى او اختيار كرده را نمى‏ كند . (۲۹)
و نيز فرمود:
عزت و بى ‏نيازى بيرون رفتند و به جنبش درآمدند و در محل توكل، توطن گزيدند . (۳۰)
از اين كلام عرشى امام پيداست كهوقتى انسان امور زندگى را به خدا واگذار نمود، او خود عهده‏ دار انجام و پايان آن مى ‏گردد و اين نوع توكيل، نياز به نوعى معرفت دارد كه تحصيل و كسب آن لازم است; معرفت‏ به اين كهاولا،قادر مطلق، خداستو ثانيا،انسان، ضعيف و فقير و ناتوان است:

«و خلق الانسان ضعيفا (۳۱) ; ان الله على كل شي‏ء قدير»

انسان با معرفت ‏به اين دو ركن توكل، به اين مقام معرفتى بار مى‏ يابد كه هيچ تاثيرگذارى در عالم نيست; مگر قادر متعال: «لا مؤثر فى الوجود الا الله‏» . پس غنى‏ ترين انسان، كسى است كه به خدا توكل نمايد و امور مادى و معنوى را به او واگذار كند; زيرا، او بهترين سرپرست و برترين وكيل است; «نعم المولى و نعم الوكيل .»

حضرت سيدالشهداء عليه السلام، در آخرين لحظات عمر شريفش، در باب رضا مى‏ فرمايد:

«رضا برضائك، صبرا على قضائك، يا رب لا اله سواك .» (۳۲) يعنى: اى پروردگار، من، راضى به رضاى تو و صابر به قضاى تو هستم و هيچ خدايى غير از تو نيست .
بر اين كلمات گوهر بار امام عليه السلام در باب توكل و رضا، آثار اخلاقى و فوايد عرفانى بسيارى مترتب است كه به اجمال، به برخى از آن اشاره مى ‏شود:
الف) آگاهى و معرفت‏ به ربوبيت و مالكيت ‏حق:يعنى، امام مى ‏خواهد به ما توجه دهد كه خداوند فقط خلقت و آفرينش را بر عهده نگرفته تا ربوبيت و مالكيت آن را ديگران بر عهده گيرند; بلكه ذات اقدس حق، هم مبدا آفرينش است و هم مسؤول پرورش .
ب) كيفيت تصرف ذات حق در امور زندگى:هر چند كه خداوند به انسان اراده و اختيار عطا كرده است; ولى انسان در افعال خويش فاعل قريب است و در طول اراده او اراده الهى حاكم است . شناخت اين نكته لازم است كه بدون اراده حق، هيچ امرى تحقق نمى ‏يابد; البته، اين بحث چون جنبه تخصصى دارد و مربوط به جبر و تفويض مى ‏شود، نوشتار حاضر را مناسب براى توضيح آن نمى ‏دانيم .

ج) اختلاف فهم افراد در قدرت و ربوبيت ‏حق:عرفا و علماى اخلاق در اين زمينه، مباحث دقيقى را طرح نموده ‏اند كه اين مقال را گنجايش آن نيست; ولى به اين نكته بايد توجه داشت كه ميزان توكل افراد و مقدار رضايت‏شان نسبت‏ به حق، در حد فهم شان است; از همين رو، شايد بتوان انسانها را به سه طايفه در اين زمينه تقسيم نمود:

۱ - عامه مردم:اين گروه موحدند و خدا را خالق كليات امور و عناصر اشيا مى‏ دانند; ولى محدوده تصرف و احاطه ربوبيت او را ناچيز مى ‏دانند . به زبان مى‏ گويند كه قدرت امور تحت تصرف اوست; ولى از حيث معرفتى صاحب اين مقام نيستند . اين گروه از مردم - كه شايد بسيارى از ما جزء اين طايفه باشيم - داراى مقام توكل نمى‏ باشند; چون توحيدشان ناقص است . اگر اندك تاملى در امور زندگى خويش نماييم، متوجه خواهيم شد كهما اسباب و علل ظاهرى را بيشتر دخيل مى ‏دانيم تا مشيت الهى را و اگر گاهى دست‏ به دعا بر مى ‏داريم، بيشتر جنبه تقليدى دارد تا بار معرفتى; البته، اين بدان معنى نيست كه انسان از تلاش و كوشش در حيات مادى دست‏ بر دارد و در مكانى ثابت ‏بنشيند و منتظر وحى و معجزه باشد . هرگز روايت امام در باب توكل چنين امرى را القا نمى ‏كند . و هيچ تهافت و تضادى بين توكل با عمل نيست .

۲ - گروهى ديگر عالمانى هستند كه بر اساس برهان يا نقل معتقد شدندكه خداوند مقدرات امور را در دست دارد و به توكل و اركان آن نيز معتقدند ولى به اين امر، ايمان ندارند .از طريق عقل، علم پيدا كرده ‏اند; ولى ايمان قلبى ندارند; ايمان به علم خود ندارند .

۳ - طايفه سوم كسانى هستند كه هم علم به ربوبيت ‏حق دارند و هم ايمان قلبى .(۳۳) اينان صاحب مقام توكلند كه مورد خطاب امام معصومند; يعنى خود را به مقامى رسانده ‏اند كه پيام امام عليه السلام را جامه عمل بپوشانند . به مقام «توكل‏» و بالاتر از آن به منزلگه «رضا» كه امام حسين عليه السلام در احاديث ‏شريف فرمودند نمى ‏رسند، مگر اين طايفه از موحدين كه هم علم و معرفت ‏به ربوبيت‏ حق دارند و هم ايمان قلبى بدان و اين‏كه عرفا گفته‏ اند: توكل حال رسول خدا و كسب سنت اوست و يا پيامبر گرامى اسلام فرمودند: تواناترين مردم كسى است كه به خدا توكل كند و سعادتمندتر كسى است كه تقوى پيشه نمايد و غنى ‏ترين كسى است كه روزى خدا را استوارتر از دارايى خود بداند . (۳۴) مخصوص اين گروه و طايفه است .

پس توكل، پايه ايمان و رضا، ثمره آن است و به ميزان استحكام پايه، ثمرات و آثار بر آن مترتب مى‏ گردد . بكوشيم تا پايه ايمان را استحكام بخشيده و در حيات مادى و معنوى آثار و فوايدى را در مقام رضا تحصيل نماييم; چون آنچه از ظاهر كلام گوهر بار امام پيداست هيچ فرد و جامعه‏ اى بدون توكل به حق و تحصيل رضاى الهى به غنا و بى‏ نيازى و عزت و عظمت و سربلندى دست نمى‏ يابد و بسيار غافلند آنان كه افتخار و عزت شخصى و اجتماعى را در غير اين مسير، جستجو مى ‏كنند .

د) زهد و وارستگى

سيد الشهداء عليه السلام كه خود، حقيقت زهد را درك كرده بودند، طريق حقيقى كمال و سعادت را در زهدپيشگى جستجو مى‏ كردند و آن را به رهروان خويش توصيه مى‏ فرمودند:

«كسى كه به خود خيانت ورزد هيچ كس به دفاع او از ارزشهاى انسانى دل نمى ‏بندد . فردى كه زاهد و پارسا نباشد، به پندها توجه ندارد .» (۳۵)

آن حضرت عليه السلام شاخصه‏ هاى زهد و پارسايى را، «هدايت در گفتار و رفتار و دورى از حرص به دنيا و پرهيز از خشم پروردگار دانستند .» (۳۶) چنان كه، در فرازهاى بلند و عرفانى دعاى عرفه مى ‏فرمايد:

«خدايا خشمت را بر من روا مدار; اگر تو بر من خشم نگيرى، از خشم غير تو باكى ندارم; بلكه عافيت تو براى من توانبخش‏ تر است . از تو مى ‏خواهم به آن نور جمالت كه در سايه آن، زمين و آسمانها جلوه نموده ‏اند، مرا بر خشم خود نميرانى و قهر خود را بر من فرود نياورى . تو مى ‏توانى از قهر به رضا آيى تا پيش از مرگ، از من خشنود گردى .»

با همين عبارات آسمانى، عارفان اسلامى الهام گرفته ‏اند كه زهد را از مقامات دانسته و آن را به اعراض از دنيا معنى نموده ‏اند . خشنودى خدا از بنده ‏اش زمانى تحقق مى‏ يابد كه بنده باطن و قلب خويش را با اعراض از دنيا، به صاحب اصلى‏ اش يعنى ذات پروردگار، متوجه سازد . وقتى سالك از طبيعت ‏به فطرت روى آورد و توبه كرد (۳۷) و با ورع و تقوى آينه دل را از زنگ هوى و طبع طبيعت مصفا نمود تا صورت حقيقت دنيا و آخرت به شكل واقعى براى او نمايان شد و از آن اعراض نمود و آخرت را بر صورت حسن و بقا، مطالعه و در وى راغب گرديد، حقيقت زهد در او محقق گردد . (۳۸)

آنگاه، نور حكمت كه راهنماى طريق سعادت و وصول به مقام كمال انسانيت است، در قلب ثابت و برقرار مى ‏شود و از قلب به زبان جريان پيدا مى ‏كند، چنان كه، در باب اخلاص نيز وارد است كه: «كسى كه چهل روز براى خدا خالص شود، چشمه‏ هاى حكمت از قلبش به زبانش جريان پيدا كند .» (۳۹)

بنابراينمى‏ توان نتيجه گرفت كه زهد نتيجه حكمت و منتج علم و هدايت است .

ه) صبر و استقامت

از اوصاف اخلاقى ديگرى كه در فرهنگ دينى بر آن تاكيد شده و در مكتب حسينى به آن تصريح شده است، صفت صبر و استقامت است . معانى مختلف براى صبر ذكر شده است . عز الدين كاشانى، خواجه عبدالله انصارى و محقق طوسى در تعريف صبر تقريبا معناى مشابهیرا ذكر نموده ‏اند:

صبر، خوددارى از شكايات با آن كه در باطن، جزع است . پس جزع ننمودن از مصائب و عدم اظهار ناگواريها را صبر گويند . (۴۰)
عرفاى مسلمان و علماى علم اخلاق، صبر را از دشوارترين مقامات عارفان و خطرناك‏ترين طريق در محبت محبوب و ناگوارترين مسير در سير توحيد دانسته‏ اند .
البته، معنى «استقامت‏» ، اندكى با صبر متفاوت است; چون در معناى استقامت، ثبات قدم نهفته است، چنان كه، برخى از مفسران در تفسير آيه «اهدنا الصراط المستقيم‏» بيان داشته‏ اند . (۴۱) شايان تذكر است كه مقوله «صبر و استقامت‏» در اخلاق و عرفان، هرگز به معناى تحمل معاصى و گناهان شخصى و اجتماعى نيست; يعنى در تعاليم دينى ما، هرگز به مسلمانان توصيه نشده كه در مقابل انحرافات و كجروى‏ ها و يا نابهنجارى‏ هاى ديگران صبر و تحمل داشته باشند و هرگز حرفى نزند; به عبارت ديگر،در اسلام صبر و قيام با استقامت و فرياد عليه ظلم، هيچ‏گونه منافاتى با يكديگر ندارندو اين كه ظالمى بخواهد ظلم و تعدى خويش را بر ديگران، با اوصاف صبر و استقامت توجيه نمايد، يقينا ناصواب است; چون چنين صبرى نه ممدوح بلكه به شدت مورد مذمت قرار گرفته است . به علاوه، اين كه سيره عملى پيشوايان دين، مخالف چنين معنايى از صبر است . اين تفاوت، با دقت در حديث امام حسين عليه السلام آشكار مى‏ شود; آنجا كه فرمود: «اصبر على ما تكره فيما يلزمك الحق و اصبر عما تحب فيما يدعوك اليه الهوى .» (۴۲) يعنى: راهى كه تو را به حق مى ‏رساند، در برابر سختى‏ ها و ناملايمى‏ هاى آن صبر كن و در آنچه ترا به هواپرستى مى‏ كشاند، از آنچه دوست‏دارى تحمل داشته باش .

و يا در نامه ابن عباس، زمانى كه عبدالله بن زبير او را به يمن تبعيد نمود . نوشتند:

«به من خبر رسيده كه ابن زبير تو را به طائف رانده است، خدا بدين وسيله نام تو را بلند نموده و گناه تو را ريخته است . حقا كه صالحان در اين دنيا گرفتارى بينند . اگر جز پاداش اخروى آنچه را دوست مى ‏دارى، پاداشت اندك است . خدا به ما و شما هنگام گرفتارى، صبر و هنگام آسودگى، شكر عطا فرمايد و هرگز ما و شما را به شماتت دشمنان حسود، گرفتار نسازد .» (۴۳)

بنابراين بر ما كه داعيه پيروى از ائمه دين را داريم، فرض است كه نخست ‏خود را اهل معرفت نموده، سپس با وصف صبر، خود را بياراييم; چون بدون سلاح معرفت و مقام صبر و استقامت، تعاليم دين بر پا نخواهد شد .

مسلمان مؤمن، بايد سيره علمى و عملى خويش را با سنت پيشوايان دين هماهنگ نمايد كه آن بزرگواران با همه عظمت و عزتى كه داشتند جان خويش را در معامله با دين الهى بسيار ناچيز مى ‏شمردند و هرگز براى تعاليم دينى مصلحت‏ انديشى روا نمى‏ داشتند .

و) صداقت و راستگويى

از جمله صفات اخلاقى ديگرى كه مورد عنايت و توجه خاصه امام شهيدان بود، صداقت و راستگويى است . اين وصف به عنوان يك فضيلت اخلاقى، براى هميشه و در ميان همه فرقه ‏هاى مسلمان و حتى نزد همه انسانها امرى پسنديده است . قرآن حضرت اسماعيل را با اين عنوان ياد مى ‏كند:

«و اذكر في الكتاب اسماعيل انه كان صادق الوعد» (۴۴) يعنى: در كتاب، اسماعيل را ياد كن كه راست وعده بوده است . علاوه بر اين، قرآن كريم صديقين را در زمره نام شهدا و انبيا قرار داده است . از اين تعابير به خوبى اين نكته به دست مى ‏آيد كه صداقت از بارزترين وصف مسلمانان است . نمى ‏توان داعيه مسلمانى و پيروى از تعاليم اسلامى را بر زبان داشت و در عمل نسبت‏ به اين صفت اصلى، اجنبى و بيگانه بود .

زيد بن ارقم گويد از ابا عبدالله عليه السلام شنيدم كه فرمود: «فردى از شيعيان ما وجود ندارد مگر آن‏كه راستگو و شهيد است . پرسيدم فداى تو شوم يا اباعبدالله . اكثر شيعيان شما در خانه به مرگ طبيعى مى ‏ميرند، چگونه شهيدند؟ امام پاسخ داد . آيا آيات قرآن در سوره حديد را نخواندى كه مى ‏فرمايد: آنان كه به خدا و پيامبرش ايمان آورند آنان راستگويان و شهيدان در نزد پروردگارند . سپس فرمود: اگر چنين بود كه شهدا بر كشتگان شمشير اطلاق مى ‏شد، تعداد شهيدان بسيار اندك بود . (۴۵)

پس در فرهنگ حسينى، مقوله صداقت ‏به حدى، از رفعت و جايگاه بلند برخوردار است كه صداقت، در هر مقامى كه انسان باشد، ارزش محسوب مى‏ شود; حتى صداقت در مقام اعتراف به اشتباه، نوعى كمال است; نه نقص . اين، بايد براى همه ما يك ارزش و فضيلت و فرهنگى باشد و مردان بزرگ در بالاترين جايگاه اجتماعى خويش چنين بودند; چون لازمه معناى تشيع همين است كه شيعه، مروج و شيوع دهنده سنت و سيره پيشوايان دين خود باشد و الا صرف يك شعار و ادعايى بيش نيست .

ز) ياد مرگ

در فرهنگ اسلام، مرگ به معناى فنا و نابودى نيست . تعبير لطيف عرفاى ما از مرگ اين است كه مرگ آخرين مرحله كمال انسان در نشئه مادى است .

امام خمينى ‏قدس سره در تعريف و حقيقت مرگ مى ‏فرمايد:

«موت عبارت است از انتقال از نشئه ظاهره ملكيه به نشئه باطنه ملكوتيه و امرى وجودى است‏ بلكه اتم از وجود ملكى است .» (۴۶)

«از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله سؤال شد كه زيرك ‏ترين مردم كيست؟ فرمود: زيرك‏ ترين مردم كسى است كه بيشتر به ياد مرگ باشد .» (۴۷)

انس بن مالك از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى ‏كند كه فرمود: بسيار ياد مرگ كن كه آن تو را در دنيا زاهد گرداند و گناه تو را كفارت باشد و مى‏ فرمود: و كفى بالموت واعظا . (۴۸)

نقل است از عارف نامى، اسود حبشى وقتى كه از نماز فارغ مى ‏شد به دو طرف مى‏ نگريست از او سؤال مى‏ كردند كه چرا به دو طرف مى ‏نگرى بعد از نماز؟ گفت مى ‏نگرم تا ملك ‏الموت از كدام سوى فراز آيد . (۴۹) و از حذيفه منقول است كه مى‏ گفت هيچ روز نيست مگر اينكه منادى ندا مى ‏كند كه: «ايها الناس، الرحيل الرحيل‏» (۵۰)

در برخى از روايات وارد شده كه ياد مرگ موجب طولانى شدن عمر انسان گشته و فكر آن باعث ‏سازندگى اخلاقى مى‏ گردد .با ذكر اين مقدمه، به نقل روايتى مى ‏پردازيم كه از سالار شهيدان امام حسين عليه السلام وارد شده است . امامى كه با استقبال مرگ، درس حيات و جاودانگى را به جهانيان، آموخت، مى‏ فرمود:

«هر بار به خدمت پدرم على عليه السلام مى ‏رسيدم او را گريان مى ‏يافتم، روزى على عليه السلام براى ما توضيح داد و فرمود: وقتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در قرائت قرآن به آيه ۴۱ نساء مى‏ رسيد كه خداوند فرمود: چگونه خواهيد بود آنگاه كه از هر امتى گواهى بگيريم و تو را اى رسول خدا، گواه اين امت قرار مى ‏دهيم؟ ، پيامبر صلى الله عليه و آله گريه مى ‏كرد . پسران من، نگاه كنيد به گواه اعمال اين امت كه چگونه اشك مى‏ ريخت; اما امت را بنگريد كه مى ‏خندند . سوگند به خدا، اگر ناآگاه نبودند، نمى ‏خنديدند . چگونه كسى بيهوده مى‏ خندد در حالى كه شب و روز را پشت ‏سر مى‏ گذارد و اختيارى بر خود ندارد و نمى ‏داند چه بر سر او آمده است؟ ; از نعمتى كه از او گرفته شد يا بلايى كه نازل گرديد يا مرگ ناگهانى كه در كمين است؟ و در پيش روى او روزى قرار دارد كه كودكان پير مى ‏شوند و پيران درهم كوبيده مى‏ شوند و زنان باردار، فرزند سقط مى ‏كنند كه مدت آن روز در پرتو ترس عظيم آن، پنجاه هزار سال است . پس، همه از خداييم و به سوى او باز مى ‏گرديم . (۵۱)

امام، در اين تعابيرش از ياد مرگ و تذكر آخرت، دو نكته مهم را به ما گوشزد مى‏ كند:

نخست، اين كه معرفت و نگاه عالمانه به حيات و زندگى دنيا داشته باشيد; نه ديدگاه عوامانه و سطحى‏ نگرانه . مبادا تصور شما اين باشد كه براى دنياى مادى خلق شديد و عالمى وراى اين حيات طبيعى مادى وجود ندارد، تا همه همت‏ خويش را محدود به دنياى مادى زودگذر نماييد; ديگر اين‏كه رفتار ظاهرى خويش را با ديگران اصلاح نموده و زشتى‏ هاى اخلاقى را كنار بگذاريد . انسانى كه آن قدر جاهل و نادان است كه يك لحظه بعد خويش را نمى ‏داند، چگونه نسبت ‏به ديگران تبختر مى ‏كند و فخر و غرور مى ‏فروشد . پس، ياد مرگ، هم موجب تعالى معرفت و هم باعث تعادل صفات اخلاقى مى‏ گردد .

منشور اخلاقى امام حسين عليه السلام

در بخش پايانى اين مقالهبه عنوان حسن ختام به فراز ديگرى از فرمايشات امام عليه السلام پرداخته مى ‏شود كه در باب اوصاف اخلاقى مسلمانان به پيروان خويش توصيه فرمودند . اين فراز از فرمايشات امام را مى ‏توان به عنوان منشور اخلاقى امام به جهانيان اعلام نمود . او به همه مردم اعلام مى ‏دارد:

«اى مردم سعى كنيد كه با ارزشهاى اخلاقى زندگى كنيد و براى تحصيل سرمايه‏ هاى سعادت شتاب كنيد . كار خوبى را كه براى آن شتاب نكرديد، به حساب نياوريد . با كمك به ديگران، ستايش را كسب كنيد . با قصور و كوتاهى نمودن، سرزنش‏ها را به جان نخريد . اگر نيكى به كسى روا داشتيد و آن شخص قدردانى نمى ‏كند، نگران نباشيد; زيرا خداوند او را مجازات خواهد كرد و خدا بهترين پاداش دهنده و بهترين هديه دهنده است . بدانيد نيازهاى مردم به سوى شما، نعمت‏ها و موهبت‏هاى الهى است‏براى شما، پس نعمت‏ها را از دست ندهيد كه دچار لغزش و عذاب الهى مى‏ شويد . بدانيد كه همانا نيكى‏ ها، ستايش به همراه دارد و پاداش الهى را فراهم خواهد كرد . اگر خوبى‏ ها را به شكل انسانى مى‏ ديديد، آن قدر زيبا روى بود كه بينندگان را خوشحال مى‏ ساخت و اگر زشتى ‏ها را به درستى مشاهده مى‏ كرديد آن را بسيار زشت روى و بد قيافه مى ‏ديديد كه دل‏ها از آن نفرت داشته و چشم‏ها فرو بسته مى ‏شد تا آن را ننگرد .

اى مردم كسى كه بخشش مى‏ كند، بزرگوار است و آنكه بخل ورزد پست است و همانا بخشنده ‏ترين مردم كسى است كه به انسانى كمك كند كه به او اميدى نداشته باشد و با گذشت ‏ترين انسانها كسى است كه به هنگام قدرت، عفو نمايد .

و موفق‏ ترين انسانها در روابط خويشاوندى كسى است كه با آنان كه از او بريدند، ارتباط برقرار سازد كه ريشه‏ ها پس از بريده شدن شاخه‏ ها دوباره جوانه مى ‏زند .

هر كس در نيكى كردن به برادران خود شتاب كند، فردا نتيجه آن را خواهد ديد و كسى كه براى خدا به برادر خود كمك كند خدا او را به هنگام نيازمندى پاداش مى ‏دهد و بيش از آنچه به ديگران كمك نموده بلاها را از او دور مى ‏سازد . و كسى كه اندوه دل مؤمنى را برطرف سازد خدا اندوه و مشكلات دنيا و آخرت را از او برطرف خواهد ساخت .

و كسى كه با مردم خوش رفتار باشد، خدا نسبت ‏به او خوش‏ رفتار است و خداوند نيكوكاران را دوست مى‏ دارد .» (۵۲)

واپسين سخن اين كه تحصيل رضاى الهى، كسب زهد علمى و عملى، وصول به مقام خوف الهى، توجه به توكيل ربوبى، صبر و استقامت در رنج‏ها و مصائب زندگى، ذكر موت و حيات اخروى و در يك كلام پرهيز از غيبت، تهمت، كذب و فحاشى و ساير رذائل اخلاقى و متصف شدن و آراستن خويش به فضايل انسانى از نصايح جاودانه و مواعظ معصومانه فرهنگ حسينى است كه به عنوان منشور جهانى مى‏ تواند متضمن سعادت دو سرا گردد و دورى از اين اوامر در زندگى فردى و حيات اجتماعى خسارات جبران ‏ناپذيرى را به همراه خواهد داشت .

منبع: مجله رواق اندیشه، شماره ۲۷
-----------------------------------
پى ‏نوشت‏:
۱) محقق و نويسنده .
۲) تاج‏ الدين حسين بن حسن خوارزمى، شرح فصوص، ج ۱، ص ۶۶ .
۳) ر . ك .: ديوان الامام الحسين، ص ۱۴۲، موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، ص ۸۳۴ .
كفى بالمر و عارا ان تراه
من الشان الرفيع الى انحطاط
على المذموم من فعل حريصا
على الخيرات منقطع النشاط
يرى ان المعازف و الملاهى
مسببه الجواز على الصراط
۴) حياة الامام الحسين عليه السلام، ج ۱، ص ۱۸۱ .
۵) نوح/۱۴ .
۶) اعراف/۱۷۹ .
۷) حجر/۳ .
۸) اسراء/۷۰: ما آدميزادگان را گرامى داشتيم و آنها را در خشكى و دريا (بر مركبهاى رهوار) حمل كرديم و از انواع روزيهاى پاكيزه به آنها روزى داديم و آنها را بر بسيارى از موجوداتى كه خلق كرده ‏ايم، برترى بخشيديم .
۹) تاج ‏الدين حسين خوارزمى، شرح فصوص الحكم، تحقيق آية ‏الله حسن‏زاده آملى، ص ۹۳۶ .
۱۰) مطففين/۱۴ .
۱۱) مطففين/۱۵ .
۱۲) مطففين/۲۱ - ۱۸: چنان نيست كه آنها در (درباره معاد) مى‏ پندارند، بلكه نامه اعمال نيكان در «عليين‏» است و تو چه مى ‏دانى «عليين‏» چيست، نامه‏اى رقم خورده و سرنوشتى است قطعى، كه مقربان شاهد آنند .
۱۳) تمهيدات عين القضاة، صص ۴۴ - ۳۹ .
۱۴) ر . ك .: امام خمينى رحمه الله، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص ۳۲۶ .
۱۵) تحف العقول، مواعظ امام حسين عليه السلام، ص ۲۴۶ .
۱۶) مناقب ابن شهر آشوب مازندرانى، ج ۴، ص ۶۹ .
۱۷) جامع الاخبار، ص ۲۵۹ .
۱۸) اعلام الدين، ص ۲۹۸ .
۱۹) مزمل/۸ .
۲۰) تحف العقول، ص ۲۴۲ - ۲۴۰ .
۲۱) فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليه السلام، ص ۹۱۲ .
۲۲) خواجه عبدالله انصارى، پيشين، همان، ص ۳۳ .
۲۳) رساله قشيريه، ج ۱، ص ۴۶۸ .
۲۴) عزالدين محمود كاشانى، پيشين، ص ۳۹۶ .
۲۵) همان، ص ۳۳۹ .
۲۶) همان، ص ۴۰۰ .
۲۷) همان .
۲۸) امام خمينى، شرح چهل حديث، ص ۲۱۷، حديث ۱۳ .
۲۹) احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۵۹۱ .
۳۰) مستدرك الوسائل، ج ۱۱، ص ۲۱۸: امام حسين عليه السلام: «ان العز و الغنى خرجا يجولان فلقيا التوكل فاستوطنا» .
۳۱) نساء/۲۸ .
۳۲) مقتل الحسين مقرم، ص‏۳۴۵ .
۳۳) امام خمينى در درجات توكل مطالب ارزشمندى دارند كه مخاطبان را به دو كتاب چهل حديث و شرح حديث جنود عقل و جهل، ارجاع مى ‏دهيم .
۳۴) خواجه عبدالله انصارى، پيشين، ص ۳۲۹ .
۳۵) فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليه السلام، ص ۹۱۴ .
۳۶) همان .
۳۷) امام خمينى، شرح چهل حديث، ص ۲۷۲ .
۳۸) عزالدين محمود كاشانى، مصباح الهدايه و مفتاح الكرامة، ص ۳۷۵ .
۳۹) ر . ك .: امام خمينى رحمه الله، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص ۳۰۷ .
۴۰) خواجه عبدالله انصارى، پيشين، ص ۸۴; عزالدين محمود كاشانى، پيشين، ص ۳۷۹ و اوصاف الاشراف، ص ۵۹ .
۴۱) علامه طباطبايى، الميزان، ج ۱، ص ۳۶ .
۴۲) نورالثقلين، ج ۴، ص ۲۹۵ .
۴۳) فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليه السلام، صص ۸۳۷ - ۸۳۶ .
۴۴) مريم/۵۴ .
۴۵) محاسن برقى، ج ۱، ص ۲۶۵، دعوات راوندى، ص ۲۴۲ .
۴۶) معاد از ديدگاه امام خمينى، ص ۱۳۷ .
۴۷) غزالى، كيمياى سعادت ، ص ۶۱۴ .
۴۸) همان، صص ۶۲۲ - ۶۱۴ .
۴۹) همان .
۵۰) همان .
۵۱) شيخ مفيد، الارشاد، ص ۹۷; فرهنگ سخنان امام حسين (محمد دشتى)، ص ۱۰۸ .
۵۲) كشف الغمه، ج ۲، ص ۲۹; فرهنگ سخنان امام حسين، (محمد دشتى)، ص ۸۲ .



:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 31
نویسنده : حسینی
با امام حسین علیه السلام در محضر قرآن
محمدجواد‌ طبسی

دیباچه
دنیا برای بسیاری از مردم جای زینت، تفاخر، تکاثر، لهو و لعب است؛ اما گروهی از مردان خدا هرگز فریب لذت های زودگذر را نمی خورند و بر اساس گفته قرآن کریم «تجارت، آنها را از ذکر خدا غافل نمی کند». آنان در دنیا زندگی می کنند؛ اما هرگز وابسته به دنیا نیستند. آری فقط به خدا دل بسته اند و آنچه که در مسیر کمال است.
مونس آنان کتاب خدا و آیات الهی است؛ آن گونه که اگر تمام مردم کره زمین بمیرند، اما این کتاب همراهشان باشد، هرگز احساس تنهایی و وحشت نمی کنند.
امام حسین علیه السلام از جمله انسان های بی نظیر جهان هستی است که زندگی او با قرآن عجین شده بود. او از کودکی با قرآن همراه بود؛ عاشق و دلداده قرآن بود. چون لب به سخن می گشود، کلامش آیات قرآن بود و از قرآن دفاع می کرد؛ اگر نامه ای می نگاشت، دفاع از قرآن بود و سکوتش برای اندیشیدن در آیات آن.
با اذعان به این که در این نوشتار کوتاه نمی توان کاملاً به زندگی قرآنی امام حسین علیه السلام پرداخت، اما اجمالاً به مواردی از آن اشاره خواهد شد که از دوران کودکی حضرت تا روز شهادتش را دربرگرفته است.
عشق به قرآن در دوران کودکی
امام حسین علیه السلام از کودکی به قرآن عشق فراوانی داشت؛ زیرا آیات فراوانی از قرآن در خانه شان بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نازل گشت و بدون تردید، امام حسین علیه السلام متأثّر از فضای قرآن حاکم بر خانواده بود.
ایشان از سنین کودکی به قرائت، حفظ، تفسیر و تأویل قرآن اهمیت زیادی می داد. به چند نمونه از آنها که در تاریخ به ثبت رسیده، دقت کنید:
الف ـ فراگیری سوره توحید
از امام حسین علیه السلام سؤال شد: از رسول خدا چه شنیدی؟ فرمود: شنیدم که می فرمود:
خداوند کارهای مهم و بزرگ را دوست می دارد و کارهای پست و حقیر را نمی پسندد... و او «قل هواللّه احد» و نمازهای پنجگانه را به من آموخت.
و شنیدم که می فرمود:
هرکه خدا را اطاعت کند، خدا او را بالا می برد و هرکه نیت خود را برای خدا خالص کند، خدا او را نیکو سازد و بیاراید و هرکه به آنچه نزد خدا است، اطمینان کند، خدا او را بی نیاز کند و هرکه بر خدا بزرگی کند، خدا او را خوار سازد.۱
ب ـ پرسش تأویل برخی آیات از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم
اسماعیل بن عبداللّه روایت کرده است: هنگامی که آیه «و اولوا الأرحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب اللّه»؛ (و خویشاوندان در کتاب خدا بعضی مقدم بر بعضی دیگرند) نازل شد، امام حسین علیه السلام می فرماید: تأویل این آیه شریفه را از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سؤال کردم.
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در پاسخ فرمودند: سوگند به خدا که منظور پروردگار در این آیه جز شما نمی باشد. و «اولوا الأرحام» شمایید. پس اگر من از دنیا رفتم، پدرت علی از هرکس به جانشینی من شایسته تر است و هرگاه پدرت علی در گذشت، برادرت حسن به جانشینی او سزاوارتر است و هرگاه حسن از دنیا رفت، تو به جانشینی او لایق تری.
عرض کردم: ای رسول خدا! چه کسی پس از من به جانشینی من سزاوارتر است؟
فرمود: فرزندت علی، سپس فرزندش محمد، سپس فرزندش جعفر، سپس فرزندش موسی، سپس فرزندش علی، سپس فرزندش محمد، سپس فرزندش علی، سپس فرزندش حسن؛ پس هرگاه حسن از دنیا رفت، غیبت در نهمین فرزند تو رخ می دهد و این نه امام، از نسل تو هستند. خدا به آنان دانش و فهم مرا عطا فرموده است و سرشت آنان از سرشت من است.۲
ج ـ منظور از (انّ السمع و البصر و الفؤاد)چیست؟
عبدالعظیم فرزند عبداللّه حسنی گوید: سرورم امام هادی علیه السلام از پدران خود، از امام حسین علیه السلام نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: همانا ابوبکر نسبت به من همچون گوش، و عمر همچون چشم و عثمان همچون دل است. امام حسین علیه السلام می فرماید: فردای آن روز خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مشرّف شدم در حالی که در محضر او امیرمؤمنان علیه السلام ، ابوبکر، عمر و عثمان شرفیاب بودند. از حضرت سؤال کردم: ای جدّ بزرگوار! دیروز از شما درباره این صحابه سخنی شنیدم؛ منظور چیست؟
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: آری. سپس به آن سه نفر اشاره کرده، فرمود: آنان همانند گوش و چشم و دل اند و به زودی در روز قیامت در مورد این وصی من ـ سپس به علی علیه السلام اشاره فرمود ـ از آنان سؤال می شود. خدای سبحان می فرماید: «انّ السمع و البصر و الفؤاد کلّ اولئک کان عنه مسئولاً»۳ سپس فرمود: سوگند به عزّت پروردگارم که همه امت من در روز قیامت نگه داشته می شوند و از آنان در باره ولایت علی علیه السلام سؤال می شود و این، همان فرموده خدای سبحان است که «و نگاهشان دارید که سؤال می شوند».۴
د ـ شفا یافتن به برکت سوره حمد
علامه مجلسی می نویسد: از امیرمؤمنان علیه السلام نقل شده که فرمود: وقتی امام حسین علیه السلام بیمار شد، مادرش فاطمه علیها السلام او را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برد و عرض کرد: یا رسول اللّه! دعا کن خداوند به پسرت شفا عنایت فرماید. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: دخترم! خداوند متعال همان کسی است که او را به تو هبه کرد و او قادر است که پسرت را شفا دهد.
در همان وقت جبرئیل نازل شد و عرض کرد: یا محمد! به درستی که خداوند متعال سوره ای را بر شما نازل نکرده، مگر این که در آن، حرف «فاء» می باشد. و هر فایی از آفت است؛ جز سوره حمد که در آن، حرف فاء نیامده است. پس ظرف آبی طلب کن و بر آن چهل مرتبه سوره حمد را بخوان. سپس آن آب را بر حسین بپاش که خداوند در اثر چنین کاری، به حسین شفا خواهد داد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم چنین کرد و امام حسین علیه السلام عافیت یافت.۵
عشق به آیات قرآن
اگرچه شنیدن تمام آیات قرآن برای امام حسین علیه السلام لذت بخش بود، اما گاهی شنیدن برخی آیات، آن هم از زبان پدرشان، آن قدر لذت بخش بود که وصف آن را فقط خود ابی عبداللّه علیه السلام می دانست و بس.
امام صادق علیه السلام می فرماید: پدرم برایم نقل فرمود که علی ابن ابی طالب علیه السلام در حالی که امام حسن و امام حسین علیهما السلام در محضر مبارک او بودند، سوره مبارکه «انّا انزلناه فی لیلة القدر» را قرائت کرد.
امام حسین عرض کرد: پدرجان! گویا شنیدن این سوره از دهان مبارک تو، شیرینی ویژه ای دارد! امام علی علیه السلام در پاسخ فرمود: ای فرزند رسول خدا و ای فرزندم! من از این سوره خاطره ای دارم که تو از آن خبر نداری؛ چون این سوره نازل شد، جدّ تو پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم مرا به حضور طلبید و آن را بر من قرائت کرد.
سپس دست برشانه راست من زد و فرمود: ای برادر و وصی من و ای سرپرست امّت من پس از من، و ای ستیزگر با دشمنان من تا روزی که بر انگیخته شوند! این سوره پس از من برای توست و سپس در شأن فرزندان تو. همانا برادرم جبرئیل رویدادهای امتم را برایم بازگو کرد و او آنها را همانند حوادث نبوت برای تو بازگو می کند. این سوره در قلب تو و اوصیای تو تا هنگام طلوع فجر قائم آل محمد علیه السلام نوری درخشان دارد.۶
عشق به تلاوت قرآن کریم
همان گونه که گفته شد، امام حسین علیه السلام از دوران کودکی به این کتاب آسمانی علاقه شدیدی داشت و همواره در تمام زندگی اش از قرآن سخن می گفت و لحظه ای از آن جدا نبود؛ حتی در آن روزهایی که برای دفاع از قرآن و اسلام آماده جنگ با دشمنان اسلام بود. امام علیه السلام چه در مدینه و چه در بین مکه و مدینه و در راه عزیمت از مکه به کربلا و در کربلا، در مقاطع مختلف، از قرآن سخن به میان می آورد و با ابراز عشق به آن، میزان علاقه خود را به حاضران و آیندگان نشان می داد که به چند مورد از آنها اشاره می کنیم:
الف ـ قرائت قرآن در بیابان سوزان
ابن عساکر از یزید الرشک، از شخصی که با امام حسین علیه السلام گفت وگو داشته، نقل کرده است: (در منزل ثعلبیه) چشمم به چادرهایی افتاد که در بیابان برپا شده بود. پرسیدم: این چادرها از آنِ کیست؟ گفتند: امام حسین علیه السلام. پس به نزد او آمدم و او را پیرمردی یافتم که مشغول تلاوت قرآن بود و اشک از چشمانش برگونه ها و محاسنش سرازیر بود. عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت ای فرزند رسول خدا! برای چه به این جا آمدی، و در این بیابان که هیچ کس در آن یافت نمی شود، چه می کنی؟
فرمود: این نامه های اهل کوفه است که به من نوشته اند و نمی بینم مگر آن که همان ها قاتل من هستند. پس اگر چنین کردند، هیچ حرمتی برای خدا نبوده، مگر آن که دریده باشند و خداوند در برابر این همه بی حرمتی، از آنها کسی را بر آنان مسلط خواهد کرد که خوار و ذلیلشان کند.۷
ب ـ مهلت خواستن امام در عصر عاشورا
تمام مورّخان اسلامی ذکر کرده اند که در عصر عاشورا، عمر بن سعد با دریافت پیام و دستور جدید از عبیداللّه بن زیاد، به محلّ استقرار امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش نزدیک شد. چون امام از هدف او آگاه شد، به برادر بزرگوار خود، قمربنی هاشم فرمود: اگر می توانی آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم. خدای متعال می داند که من به خاطر او نماز و تلاوت کتاب او را دوست دارم...۸
و با این بیان، حضرت یک شب را مهلت گرفت و بار دیگر اوج عشق و علاقه خود را به قرآن نشان داد.
ج ـ خطبه شب عاشورا
امام زین العابدین علیه السلام می فرماید: در شب عاشورا پدرم یاران خود را جمع کرد و برای آنها خطبه خواند. من نیز خدمت ایشان رفتم تا گفتارشان را بشنوم. پدرم به یاران خود می فرمود: خدای را ستایش می کنم به بهترین ستایش هایش و او را سپاس می گویم در خوشی و ناخوشی. بار خدایا! تو را سپاس می گزارم که ما را به نبوّت گرامی داشتی و علم قرآن و فقه دین را به ما کرامت فرمودی و گوشی شنوا و چشمی بینا و دلی آگاه به ما عطا کردی؛ ما را از زمره سپاسگزاران قرار بده.۹
د ـ در چادرهای حسینی چه گذشت؟
در شب عاشورا در میان خیمه های یاران امام، جنب و جوش فوق العاده ای به چشم می خورد. برخی سلاح خود را برای جنگ آماده می ساختند؛ عده ای مشغول عبادت و مناجات و راز و نیاز با پروردگار بودند و بعضی هم با قرآن اُنس گرفته بودند.
از ضحاک بن عبداللّه مشرقی نقل شده است که در شب عاشورا، هرچند لحظه یک بار، گروهی سوارکار از لشکریان عمربن سعد به عنوان مأموریت و نظارت به پشت خیمه های حسین بن علی علیه السلام می آمدند و به وضع این خیمه نشینان سر می کشیدند. یکی از آنان صدای امام را که این آیه شریفه را می خواند، شناخت: «ولا یحسبنّ الذین کفروا انّما نملی لهم خیرٌ لأنفسهم انّما نملی لهم لیزدادوا اثماً و لهم عذابٌ مهین ماکان اللّه لیذر المؤمنین علی ما أنتم علیه حتی یمیزالخبیث من الطیب...»۱۰
آنان که کفر ورزیدند، گمان نبرند مهلتی که به آنان می دهیم، به نفع آنها است؛ بلکه به آنان مهلت می دهیم تا برگناهان خود بیفزایند و برای آنان عذابی است ذلت بار. خداوند مؤمنان را بر این وضعی که هستند، واگذار نخواهد نکرد تا بد را از نیک و ناپاک را از پاک جدا سازد.
آن مرد با شنیدن این آیه، گفت: به خدا سوگند! افراد نیک، ما هستیم که خدا ما را از شما جدا کرده است. «بُرَیر» جلو آمد و به او پاسخ داد: ای مرد فاسق! خدا تو را در صف پاکان قرار داده است؟ به سوی ما برگرد و از این گناه بزرگ خود توبه کن؛ به خدا سوگند که ماییم افراد پاک. آن مرد از روی استهزاء گفت: «و انا ذلک من الشاهدین؛ من نیز بر این شهادت می دهم»، آن گاه به سوی اردوگاه لشکر ابن سعد برگشت.۱۱
تشویق معلّم قرآن
امام علیه السلام به خاطر علاقه شدیدی که به قرآن داشت، به معلمان قرآن بسیار ابراز علاقه می کرد و در موردی، یک معلم قرآن را آن قدر تشویق کرد که مورد اعتراض دیگران قرار گرفت.
ابن شهرآشوب روایت می کند که عبدالرحمن سلمی به یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام سوره حمد را آموزش داد. وقتی فرزند امام آن را در نزد پدر خواند، امام حسین علیه السلام به آن آموزگار هزار دینار و لباس عطا کرد و دهان او را پر از جواهرات کرد.
به حضرت اعتراض کردند که آموزش یک سوره این همه عطا و تشویق لازم نداشت!
امام در پاسخ فرمود: این عطا و بخشش چگونه می تواند با تعلیمی که او می دهد، برابری کند!؟۱۲
قرآن در سیره امام حسین علیه السلام
زندگی امام حسین علیه السلام بزرگ ترین و بهترین نشانه تجلّی آیات قرآن کریم است؛ چرا که قرآن همراه آنها و آنان همراه با قرآن بودند و هرگز جدایی بین قرآن و عترت، قابل تصوّر نیست. این حقیقت زمانی که به نشانه های آن توجه کنیم، جایگاه خود را می یابد:
الف ـ امام حسین علیه السلام در کنار سفره بینوایان
عیاشی در تفسیر خود از مسعده روایت کرده که روزی امام حسین علیه السلام از کنار فقرا و تهیدستان می گذشت. آنان که سفره خود را پهن کرده و تکه های نان خشک را در آن قرار داده بودند، از امام خواستند تا با آنان هم غذا شود.
حضرت به درخواست آنها پاسخ مثبت داده و در کنار آنها نشست و با آنان هم غذا شد و این آیه را تلاوت فرمود: «انّ اللّه لایحبّ المستکبرین»؛۱۳ خداوند مستکبران را دوست نمی دارد.
سپس فرمود: من دعوت شما را پذیرفتم؛ حال، شما نیز به دعوت من پاسخ گویید. عرض کردند: آری، ای فرزند رسول خدا! چنین می کنیم. پس همراه امام حسین علیه السلام به سوی منزلش روانه شدند. حضرت به کنیز خود فرمود: هرچه در منزل کنار گذاشته ای، برای ما بیاور.
۱۴
ب ـ آزادی در برابر یک شاخه گل

علامه مجلسی از اربلی، از انس نقل می کند: نزد امام حسین علیه السلام بودم که یکی از کنیزان آن حضرت در حالی که شاخه گلی در دستش بود، وارد شد و آن را به امام تقدیم کرد. امام فرمود: تو در راه خدا آزاد هستی. عرض کردم: او را در برابر یک شاخه گل بی ارزش و کم بها آزاد می کنی؟! حضرت فرمود: خداوند ما را چنین تربیت کرده است که می فرماید: «و اذا حییتم بتحیة فحیوا بأحسن منها او ردّوها»۱۵ و آزادگی او بهتر است از آنچه که او آورده بود.۱۶
ج ـ گذشت به خاطر شنیدن آیه عفو
همچنین نقل شده است که روزی یکی از بردگان حضرت، جنایتی که موجب تنبیه بود، انجام داد. حضرت دستور داد تا او را تأدیب کنند. او گفت: ای آقای من! «والکاظمین الغیظ»۱۷؛ امام فرمود: رهایش کنید. بار دیگر گفت: ای مولای من! «والعافین عن الناس»۱۸؛ حضرت فرمود: از تو گذشتم. برای بار سوم گفت: ای مولای من! «واللّه یحبّ المحسنین»۱۹؛ حضرت فرمود: تو در راه خدا آزاد هستی. و از این پس، حقوق تو دو برابر آنچه که پیش از این به تو می دادم، خواهد بود.۲۰
د ـ اخلاق کریمانه در پرتو قرآن
عصام بن المصطلق گوید: وارد مدینه شدم؛ وقتی حسین بن علی علیه السلام را دیدم، هیبت و عظمت او حسد و کینه درونی ام را نسبت به پدرش علی علیه السلام شعله ور ساخت. بدین جهت، او را مورد خطاب قرار داده، گفتم: تو پسر ابوتراب هستی؟ گفت: آری. پس شروع کردم به دشنام دادن او و پدرش.
امام حسین علیه السلام نگاهی مهرجویانه به من افکند و فرمود: اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم «خذالعفو و أمر بالعرف و أعرض عن الجاهلین و اِمّا ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ باللّه انه سمیع علیم. انّ الذین اتقوا اذا مسّهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مُبصرون و اخوانهم یمدّونهم فی الغی ثم لا یقصرون»۲۱
با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر و به نیکی ها دعوت نما و از جاهلان روی بگردان (و با آنان ستیزه مکن) و هرگاه وسوسه ای از شیطان به تو رسد، به خدا پناه بر، که او شنونده و داناست. پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسه های شیطانی شوند، به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) می افتند و (در پرتو یاد او، راه حق را می بینند و) در این هنگام بینا می گردند. و (ناپرهیزگاران را) برادرانشان (از شیاطین) پیوسته در گمراهی پیش می برند و باز نمی ایستند.
سپس به من فرمود: صدایت را کوتاه کن و آرام تر سخن گوی؛ خداوند من و تو را ببخشاید. اگر از ما چیزی طلب می کردی، به تو کمک می کردیم و اگر عطا و بخششی می خواستی، به تو می دادیم و اگر راهنمایی می خواستی راهنمایی ات می نمودیم.
عصام گوید: از تندروی هایی که کرده بودم، سخت پشیمان شدم.
امام فرمود: «لا تثریب علیکم الیوم یغفر اللّه لکم و هو أرحم الراحمین»۲۲؛ «امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست؛ خداوند شما را می بخشد و او مهربان ترین مهربانان است». سپس فرمود: تو از شامیان هستی؟ عرض کردم: آری. فرمود: «شنشنة أعرفها من أخزم»۲۳ خدا ما و تو را زنده بدارد. نیازهایت را از ما بخواه که مرا در بهترین گمانت خواهی یافت.
عصام گوید: آن چنان شرمنده شدم که زمین با آن همه وسعتی که داشت، بر من تنگ آمده، آرزو داشتم تا مرا به کام خود فرو برد. از آن پس، هیچ کس در نزد من محبوب تر از او و پدرش نبود.۲۴
استدلال بر مقام والای اهل بیت علیهم السلام
همچنین به آیات دیگری بر می خوریم که حضرت امام حسین علیه السلام شأن نزول آنها را اهل بیت می داند و یا آنها را به اهل بیت تفسیر کرده است:
الف ـ مراد از «ناس» ما اهل بیت هستیم
سعید بن مسیب نقل می کند: از امام سجاد علیه السلام شنیدم که می فرمود: مردی خدمت امیرمؤمنان علیه السلام رسید و عرض کرد: اگر عالِم هستی، مرا از (تفسیر) «ناس» و «اشباه الناس» و «نسناس» آگاه کن. حضرت امیر علیه السلام خطاب به امام حسین علیه السلام فرمود: ای حسین! جواب این مرد را بده. امام حسین علیه السلام فرمود: اما این که پرسیدی «ناس» چه کسانی اند؛ ما همان ناس هستیم (که خدای سبحان مردم را به پیروی از ما فرمان داده است).
از این رو، خدای پاک در کتاب آسمانی خویش می فرماید: «ثم افیضوا من حیث افاض الناس»۲۵؛ «از همان جایی که مردم کوچ می کنند (عرفات)، شما هم کوچ کنید». این رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم)بود که مردم را کوچانید.
و اما سؤال تو که «اشباه الناس» چه کسانی هستند؛ آنان شیعیان و دوستان ما هستند و آنان از ما می باشند. از این رو، حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود: «فمن تبعنی فانّه منّی»۲۶؛ «هرکه از من پیروی کند، حقّا که او از من است». اما سؤال تو که «نسناس» چه کسانی هستند؛ آنان همین توده مردم اند. و حضرت با دست [مبارک[ خود به انبوه مردم اشاره کرد و این آیه را خواند: «ان هم الاّ کالأنعام بل هم أضلّ سبیلاً»۲۷؛ «اینان جز همانند چهارپایان نیستند؛ بلکه (نادان تر و) گمراه تر از آنهایند».۲۸
ب ـ این آیه در باره ما نازل شده است
ابن شهرآشوب در کتاب خود آورده است که حضرت موسی بن جعفر و امام حسین علیهما السلام در تفسیر آیه شریفه «الذین ان مکنّاهم فی الأرض أقاموا الصلوة...»۲۹؛ «آنان که چون در زمین به قدرت رسیدند، نماز را بر پای می دارند»، فرمودند: این آیه در باره ما اهل بیت آمده است.۳۰
تطبیق برخی آیات بر امیرمؤمنان علیه السلام
امام حسین علیه السلام علاوه بر تطبیق بعضی آیات شریفه بر اهل بیت عصمت علیهم السلام برخی دیگر از آیات را خصوصاً بر امیرمؤمنان علی علیه السلام تطبیق می کرد و می فرمود: این آیه در شأن مولا علی علیه السلام نازل شده است. در این جا چند مورد از آنها را ذکر می کنیم:
الف) امام علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «تراهم رکعاً سجّداً»۳۱؛ «آنان را در حال رکوع و سجود بسیار می بینی»، فرمود: این آیه شریفه در شأن علی بن ابی طالب علیه السلام نازل شده است.۳۲
ب) همچنین امام باقر علیه السلام ، از امام سجاد علیه السلام ، از جدّش نقل می کند که وقتی آیه شریفه «و کلّ شی ء أحصیناه فی امام مبین»۳۳؛ «و همه چیز را در کتابی روشنگر برشمارده ایم، بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نازل شد، ابوبکر و عمر از جای برخاستند و گفتند: ای رسول خدا! آیا امام مبین، تورات است؟ فرمود: نه. عرض کردند: انجیل است؟ فرمود: نه. سؤال کردند: قرآن است؟ فرمود: نه.
در این هنگام امیرمؤمنان علیه السلام وارد شد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم به علی علیه السلام اشاره نموده و فرمود: امام مبین، این است. حقّا که او همان امامی است که خدای تبارک و تعالی علم هرچیزی را در آن به شمار آورده است.۳۴
ج) امام می فرماید که از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در باره آیه «طوبی لهم و حسن مآب»۳۵ سؤال شد. پیامبر فرمود: این آیه در باره امیرمؤمنان علی علیه السلام نازل شده است و «طوبی» درختی است در خانه علی که در فردوس می باشد و هیچ میوه ای از میوه های بهشتی نیست، مگر آن که در آن خانه موجود است.۳۶
د) حارث بن اعور به امام حسین علیه السلام گفت: فدایت شوم ای فرزند رسول خدا! مرا از فرمایش خدا در کتاب خویش خبرده که می فرماید: «و الشمس وضحها»۳۷ منظور چیست؟ فرمود: «ویحک یا حارث ذاک محمد رسول اللّه؛ ای حارث! این محمد رسول خداست عرض کرد: فدایت شوم منظور از «والقمر اذا تلاها»چیست؟ فرمود: منظور امیرمؤمنان است که پشت سر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود. عرض کردم: منظور از «والنّهار اذا جلاّها» چیست؟ فرمود: آن قائم آل محمد است که زمین را پر از عدل و داد می کند.۳۸
پاسخ با استناد به آیات
در مواقع گوناگونی امام حسین علیه السلام با استناد به آیات قرآن کریم به اتهامات واهی دشمنان پاسخ گفته و آنها را سرکوب می کرد و در نتیجه، دشمن جز تسلیم در برابر امام چاره دیگری نداشت.
از موسی بن عقبه نقل شده که به معاویه گفته شد: اکنون چشم مردم به سوی حسین رفته است؛ چه خوب است که او را دستور دهی منبر برود و سخن بگوید تا بدین وسیله، از شأن و منزلتش در بین مردم کاسته و خجل گردد. چرا که در او لکنت و کندی زبان هست. معاویه گفت: ما همین خیال را نسبت به برادرش امام حسن داشتیم؛ اما برخلاف انتظار، او در چشم مردم بسیار بزرگ شد و ما را مفتضح ساخت.
اما آنان دست بردار نبوده و پیوسته از او می خواستند تا چنین دستوری بدهد. معاویه به ناچار به امام گفت: ای اباعبداللّه! چه خوب است بر منبر رفته و خطبه ای بخوانی. امام بر منبر رفت؛ همین که خواست شروع کند، شنید که فردی می گوید: چه کسی سخن می گوید؟ امام حسین علیه السلام در پاسخ فرمود: ما حزب اللّه که غالب هستیم و عترت پیامبر که به او نزدیکیم و اهل بیت طیب او و یکی از دو ثقلی که رسول خدا ما را ثقل دوم کتاب خدا قرار داده، می باشیم که در اوست تفصیل هرچیز: «لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه»۳۹؛ «هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی آید». ماییم که تفسیر قرآن به ما واگذار شده است.
پس از ما پیروی کنید که پیروی از ما بر شما واجب است؛ چرا که پیروی ما به پیروی از خدا گره خورده است.
خدای متعال در قرآن می فرماید: «أطیعواللّه و أطیعوالرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شی ء فردوه الی اللّه و الرسول»۴۰؛ «اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبرخدا و اولواالامر (اوصیای پیامبر) را و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر خدا باز گردانید (و از آن ها داوری بطلبید)». همچنین فرمود: «ولو ردّوه الی الرسول و الی اولی الامر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته لاتبعتم الشیطان الاّ قلیلاً»۴۱؛ «اگر آن را به پیامبر و پیشوایان ـ که قدرت تشخیص کافی دارند ـ بازگردانند، از ریشه های مسائل آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عدّه کمی، همگی از شیطان پیروی می کردید» و به شما هشدار می دهم که به پیام های شیطان گوش نکنید که او دشمن شماست؛ پس همانند اولیای شیطان می شوید که به آنها گفت: «لا غالب لکم الیوم من الناس و انّی جارلکم فلما ترائت الفئتان نکص علی عقبیه و قال انّی بری ء منکم»۴۲؛ «امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نمی گردد و من همسایه شما هستم؛ اما هنگامی که دو گروه در برابر یکدیگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: من از شما بیزارم».
این جاست که فرود آمدن شمشیرها و وارد آمدن نیزه ها و در هم شکستن گرزها و نشانه رفتن تیرها را به سوی هدف و غرض خواهید دید؛ در وقتی که دیگر از کسی که پیشاپیش ایمان نیاورد و یا در ایمان خود خیری کسب نکرده است، عذری پذیرفته نخواهد شد.
این جا بود که معاویه فریاد بر آورد و گفت: ای اباعبداللّه! بس است که پیام خود را رساندی.۴۳
عمروبن عاص برای این که این رسوایی را بپوشاند، چند سؤال کرد؛ از جمله این که پرسید:
به چه علّت محاسن شما از محاسن ما بیشتر است؟
امام فرمود: «والبلد الطیب یخرج نباته باذن ربّه و الذی خبث لایخرج الاّ نکداً»۴۴؛ «سرزمین پاکیزه گیاهش به فرمان پروردگار می روید، اما سرزمین های بد طینت و (شوره زار) جز گیاه ناچیز و بی ارزش، از آن نمی روید».
معاویه به عمروبن عاص گفت: به حقّی که من برتو دارم، سخن را کوتاه کن که این، فرزند علی ابن ابی طالب است.
اگر بار دیگر عقرب به سراغ ما بیاید، ما نیز به سراغش رفته و کفش ها برای کشتن او آماده است. عقرب به علم و یقین می داند که نه دنیا دارد و نه آخرت.۴۵

منبع: از کتاب«با امام حسین در محضر قرآن»
--------------------------------

پی نوشت:
۱ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السلام)، ص ۳۱.
۲
ـ کفایة الاثر، ص ۱۷۵.
۳
ـ اسراء/ ۳۶.
۴
ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السلام)، ص ۶۲۹.
۵
ـ بحارالانوار، ج ۹۲، ص ۲۶۱.
۶
ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السلام)، ص ۶۳۷.
۷
ـ وقائع الطریق من مکه الی کربلا، ج ۳، ص ۲۲۶.
۸
ـ قصّه کربلا، ص ۲۴۳ و لهوف سیدابن طاووس، ص ۳۸.
۹
ـ ارشاد مفید، ص ۲۱۴.
۱۰
ـ آل عمران/۱۷۸ و ۱۷۹.
۱۱
ـ سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص ۲۰۹، به نقل از تاریخ طبری.
۱۲
ـ مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۶۶.
۱۳
ـ نحل/ ۲۳.
۱۴
ـ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۲۵۷ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۸۹.
۱۵
ـ نساء/ ۸۶.
۱۶
ـ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۹۵.
۱۷
تا ۱۹ ـ آل عمران/ ۱۳۴.
۲۰
ـ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۹۵.
۲۱
ـ اعراف/ ۲۰۲ ـ ۱۹۹.
۲۲
ـ یوسف/ ۹۲.
۲۳
ـ مَثَلی است معروف و در جایی که اصل و سبب و ریشه ماجرا معلوم است، به کار برده می شود.
۲۴
ـ الامام الحسین فی المدینة المنوّره، ج ۱، ص ۳۵۳.
۲۵
ـ بقره/ ۱۹۹.
۲۶
ـ ابراهیم/ ۳۶.
۲۷
ـ فرقان/ ۴۴.
۲۸
ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السلام)، ص ۶۲۵.
۲۹
ـ حج/ ۴۱.
۳۰
ـ مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۴۷.
۳۱
ـ فتح/ ۲۹.
۳۲
ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السلام)، ص ۶۳۴.
۳۳
ـ یس/ ۱۲.
۳۴
ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السلام)، ص ۶۳۳.
۳۵
ـ رعد/ ۲۹.
۳۶
ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السلام)، ص ۶۲۸.
۳۷
ـ والضحی/ ۳ ـ ۱.
۳۸
ـ تفسیر فرات کوفی، ص ۲۱۲.
۳۹
ـ فصلت/ ۴۲.
۴۰
ـ نساء/ ۵۹.
۴۱
ـ همان/ ۸۳.
۴۲
ـ انفال/ ۴۸.
۴۳
ـ احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۲۲.
۴۴
ـ اعراف/ ۵۸.
۴۵
ـ مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۶۷



:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 34
نویسنده : حسینی

بر در دوست به امید پناه آمده‎ایم

همره خیل غم و حسرت و آه آمده‎ایم

چون ندیدیم پناهى به همه مُلک جهان

لاجرم سوى رضا بهر پناه آمده ‎ایم

امروز که سر بر حرمت می آیم

انگار تمام عشق کامل شده است

ای ضامن آهو ! به غریبی سوگند

دل کندن از این ضریح مشکل شده است

هر چند حال و روز زمین و زمان بد است

یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است

حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای

آنجا برای عشق شروعی مجدد است

سلام بر تو ای خورشید تابان خراسان که تمام انگورها، مرثیه خوان واپسین لحظات توانَد.

ای امام الرئوف! همراه با کبوتران حرمت، محزون و گریان دل را به دور بارگاه تو پر مى دهیم تا با زمزمه ملائک همراه شویم.

سلام بر سلطان خراسان؛ او که غبار قدمگاهش، سرمه دیدگان ماست.

السلام ای حضرت سلطان عشق

یا علی موسی الرضا ای جان عشق

السلام ای بهر عاشق سرنوشت

السلام ای تربتت باغ بهشت

شمع جمع شاپرکهایی رضا

ای کلید ساده مشکل گشا

آن گل زیبا گل خوشبو تویی

ای رضا جان، ضامن آهو تویی

با نگاهت چون کبوتر کن، مرا

تا بگیرم اوج، خوشحال و رها

هر چند حال و روز زمین و زمان بد است

یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است

حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای

آنجا برای عشق شروعی مجدد است

با نام رضا به سینه ها گل بزنید

، با اشك به بارگاه او پل بزنید،

فرمود كه هر زمان گرفتار شدید

بردامن ما دست توسل بزنید

ساقی امشب راحت جان می دهد

هر چه خواهی از کرم آن میدهد

گردش چرخ فلک بر کام ماست

حاجتت شاه خراسان می دهد

هر کی دلش اسیره سلطان عالمینه

کوی امام هشتم شیش گوشه ی حسینه

گل رنگ و بوی خود را زان بی قرینه دارد

شهر رضا صفای شهر مدینه دارد

بیــــا ای دوست ما را مفتخر کن

رهت دور است آن را مختصر کن

پیامبر(ص):«پاره ای از تن من در خراسان دفن خواهد شد، هر مومنی او را زیارت کند خداوند عزوجل بهشت را بر او واجب می کند.» شهادت امام رضا(ع) تسلیت باد

« اگاه باشید که مرا به ظلم با زهر خواهند کشت و درسرزمین غربت دفن خواهند کرد.» شهادت غریب الغربا امام رضا (ع) تسلیت باد

من کیستم گدای تو یا ثامن الحجج

شرمنده عطای تو یا ثامن الحجج

بالله نمی روم بر بیگانگان به عجز

تا هستم آشنای تو یا ثامن الحجج

السلام علیک یا امام الرئوف!

سلام بر تو که مهربانی هایت از شمار زائران انبوهت بسیار بیشتر است.

امروز، سلام اشکبار ما با سوختن «اباصلت» همراه شده است.

زائری بارانی ام آقا به دادم می رسی ؟

بی پناهم ، خسته ام ، تنها ، به دادم می رسی ؟

گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگیم

ضامن چشمان آهوها به دادم می رسی ؟

من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام

هشتمین دردانه زهرا به دادم می رسی

سلام بر تو ای عصمت هشتم! کوچه های طوس، هنوز بوی عطرآگین تو را می دهد و آوای غریب ملایک هنوز در طواف حریم کبریایی ات به گوش می رسند.

حریمت قبله ی جانم/ بود حب تو ایمانم

هر لحظه می خوانم/ رضا جانم، رضا جانم

منم مست ولای تو/ گدایم من گدای تو

نهادم سر به پای تو/ رضا جانم، رضا جانم

شهادت امام رضا(ع) تسلیت باد

امام رضا(ع):

مؤمن کسی است که چون نیکی کند مسرور می شود

و چون بدی کند، استغفار می کند

ای پسر فاطمه، نور هدی

سبزترین باغ بهار خدا

با تو دل از غصه رها می شود

پاکتر از آینه ها می شود

ای گل گلزار خدا، یا رضا

آینه ی قبله نما یا رضا

هر کس در مجلسی نشیند که امر ما در آن زنده می شود،

در روزی که قلب ها می میرند، قلبش نخواهد مرد

امام رضا علیه السلام فرمودند :

مؤمن ، مؤمن واقعی نیست ، مگر آن که سه خصلت در اوباشد :

سنتی از پروردگارش و سنتی از پیامبرش و سنتی از امامش . اما سنت پروردگارش پوشاندن راز خود است ، اما سنت پیغمبرش ، مدارا و نرم رفتاری با مردم است ، اما سنت امامش صبر کردن در زمان تنگدستی و پریشان حالی است .

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان



:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 26
نویسنده : حسینی
پاسخ به یک پرسش آیت الله صافی گلپایگانی پرسش در برخى هیئت‌های مذهبى اَشعارى سروده و خوانده می‌شود كه در ضمن آن لفظ جلاله «الله» را به ذوات عصمت (سلام الله عليهم) و غيره نسبت می‌دهند؛ مثلاً گفته می‌شود: من على اللهی‌ام، من حسين اللهی‌ام، من زينب اللهی‌ام و... حتّى اخيراً گفته‌اند: من كه هيچ، انبياء اكبراللّهى هستند (مقصود حضرت علی‌اکبر عليه السّلام است). گاهى لفظ مبارك «هو» را به طرز خاصی به‌ طور دسته‌ جمعی فرياد می‌زنند و بعدازآن «يا حسين» و يا «يا زينب» می‌گویند، مثلاً می‌گویند: «هو يا زينب» و امثال آن. از آن حضرت تقاضا می‌شود جهت تنوير افكار، نظر مبارك خود را مرقوم فرماييد كه شديداً مورد حاجت است. خداوند به همه ما توفيق تبعیت كامل از احكام الهى را عنايت فرمايد و همه را از فِتَن نجات دهد. پاسخ واضح است كه گفتن اين كلمات به‌ قصد جِدّ و اراده مفهوم ظاهر اين الفاظ، شِرك و كفر است! و با شک در این‌که گوينده، مفهومِ ظاهر آن را اراده كرده يا معناى ديگرى در نظر داشته، اگر قرينه صارفه اى - كه دلالت بر عدم معناى ظاهر آن دارد - نباشد، بازهم حمل بر كفرگويى می‌شود! امّا به ملاحظه این‌که افرادى موحّد و خداپرست، اين كلمات را بر زبان می‌آورند و حضرات ائمّه (عليهم السّلام) را بنده و مقرّب خدا و اولياى خداوند می‌دانند؛ و با بی‌التفاتی و جهل به معناى اين الفاظ، آن را بر زبان می‌آورند، و يا به‌ هرحال هرگز قصد ندارند كه آن بزرگواران را الله و خدا بدانند، حكم به كفر و شرك آن‌ها نمی‌شود. با وجود این، لازم است از گفتن اين الفاظ جداً خوددارى شود! زيرا مفاسدى كه بر این‌گونه شعارها مترتّب می‌شود و زیان‌هایی كه براى دين و مذهب و درك و معرفت جامعه دارد، بسيار است! مسلمانى كه در همه نمازهايش شهادت می‌دهد كه شخص نبی اكرم (صلی‌الله عليه و آله و سلّم) - كه افضل همه مخلوقات و همه اين بزرگواران است - پيغمبر و بنده خدا است، معنى ندارد كه بگويد: «محمّداللّهى» يا «على اللّهى» يا «حسين اللّهى» هستم. بنابراين بايد مجالس مؤمنين از اين برنامه‌ها و شعارها پاك و منزّه باشد! و به ذكر فضايل و مناقب آن بزرگواران - كه در احاديث صحيح آمده است - مجالس خود را مزيّن نمايند و امر ولايت اهل‌ بیت (عليهم السّلام) را زنده نگاه ‌دارند و حدود توحيد و نبوّت و امامت و حريم مقامات را رعايت نمايند. خداوند متعال همه اعمال عبادى و كارهاى ما را از تصرّفات شياطين و افراد بی‌ معرفت حفظ نمايد و توفيق تعظيم شعائر و تأسّى كامل و صحيح به اهل ‌بیت (عليهم السّلام) را به همگان عطا فرمايد. لازم به تذكّر است كه: در مقام متوجّه ساختن افراد مذكور به اين حقايق، بايد برادرانه در محيطى صميمى و به ‌طور مشفقانه عمل شود، تا تذكّر - إن شاء الله تعالىٰ - ثمربخش و مفيد واقع گردد. منبع: کتاب معارف دین؛ ج ۱ ص ۴۶-۴۸

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 30
نویسنده : حسینی
ابوحمزه ثمالی کیست؟ با پایان‌یافتن شب‌های نورانی قدر، ماه مبارک رمضان نیز به پایان نزدیک می‌شود و فرصت اندکی برای نجوای «إِلَهِی لا تُؤَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِکَ وَ لا تَمْکُرْ بِی فِی حِیلَتِکَ...» باقی مانده است. دعایی که در مشهورترین کتاب ادعیه شیخ طوسی یعنی «مصباح المتهج‍ّد و سلاح المتعب‍ّد» آمده و نقل شده است امام زین‌ العابدین (ع) در ماه رمضان‏ پس از اقامه نماز شب و هنگام فرا رسیدن، این دعا را قرائت می‌کردند. این دعا به روایت شیخ ابومحمد هارون‌ بن موسی تلعکبری به اسنادش از حسن‌ بن محبوب زراد از «ابوحمزه ثمالی» از امام سجاد (ع) باقی است. اما ابوحمزه ثمالی کیست؟ در جلد نخست دانشنامه امام رضا (ع) آمده است: ابوحمزه ثابت بن ابی‌صفیه (دینار)، از شخصیت‌های برجسته و مورد احترام شیعه، به حکم انتسابش به تیره ثماله یا اسکان در منطقه ثماله، به لقب «ثمالی» معروف شده و مورد مدح امام رضا (ع) قرار گرفته است. برابر قول مشهور، وی از اصحاب و راویان چهار تن از معصومان، امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام کاظم(ع) بود. او امام رضا (ع) را درک نکرد و طبعاً راوی حدیثی از آن حضرت نیست، اما به اعتبار موقعیتی که در عالم تشیع داشته، مورد مدح و تمجید آن حضرت قرار گرفته و این ستایش در بسیاری از کتب رجالی شیعه انعکاس یافته است. امام رضا (ع) درباره او فرمود‌ه‌اند: ابوحمزه در زمان خویش مثل سلمان یا لقمان در زمان خود بود، بدان سبب که به چهار تن از ما، یعنی علی‌ بن حسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد و در برهه‌ای موسی‌ بن جعفر خدمت کرده و با چهار تن از ما رفت و آمد داشته است. نقل ۱۰۷ حدیث توسط ابوحمزه ثمالی اندکی تأمل درباره دو شخصیت پیش گفته که ابوحمزه به آنان تشبیه شده، عظمت وی را بیش از پیش آشکار می‌سازد. پیامبر (ص) «سلمان» را به اعتبار جلالت و والایی‌اش از اهل بیت خود دانسته بود و لقمان نیز به حکمت و دانایی شهره تاریخ است، به گونه‌ای که نبی مکرم اسلام(ص) خود را به او تشبیه می‌کند. بنابراین، سخن امام نشان از کمال و حکمت ابوحمزه دارد. به‌ رغم این مکانت و بزرگی ابوحمزه، از زندگی‌نامه وی اطلاع‌ چندانی در دست نیست و منابع تاریخی و حدیثی از زندگی، و ولادت، رشد، خاندان و نیز فعالیت‌های مذهبی و اجتماعی‌اش سخن در خوری ارائه نمی‌کنند. البته آورده‌اند وی کوفی، از موالی مهلّب، ازدی و از راویان بزرگ است که در سلسله ۱۰۷ حدیث قرار دارد. یعقوبی نیز او را از فقهای عهد ابوالعباس سفاح (خلافت ۱۳۲-۱۳۶ق) معرفی می‌کند. اعتبار ابوحمزه نزد اهل تسنن با این که اهل سنت کمتر از راویان شیعی نقل روایت می‌کنند، به ویژه آن گاه که مورد توجه خاص این مذهب باشد، ابوحمزه از کسانی است روایاتش به فراوانی مورد توجه آنان قرار دارد، چنان که ابن‌ عساکر در جاهای مختلف و ابن‌کثیر در موارد بسیار با اخبار و روایاتش استناد جسته‌اند و ابوالفرج اصفهانی نیز در الأغانی روایات فراوانی از او دارد. در میان رجالیون شیعه نیز ابوحمزه مورد ستایش و تعدیل واقع شده است و نجاشی او را از افراد ثقه می‌داند. در بیان مقام وی، حتی کرامتی برایش ذکر کرده و گفته‌اند که او دعای آموخته از امام سجاد (ع)‌ را بر دست شکسته فرزندش خواند که به یکباره خوب شد، به گونه‌ای که یحیی‌ بن عبدالله شکسته‌ بند نتوانست تشخیص دهد کدام دست او شکسته بود. (بحار الانوار، ج ۹۲، ص ۲۳۰) منبع : ایسنا

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 31
نویسنده : حسینی
موضوع اعتقادات و باورهای دینی و نوع نگاه انسان به زندگی،

موضوع اعتقادات و باورهای دینی و نوع نگاه انسان به زندگی، (بخش دوم)
در این ماه توصیه شده است که اگر کار ثوابی، خیر و زیارتی را انجام دادید سعی کنید آنها را به صورت مخفی انجام بدهید که این خودش انسان را هفتاد مرتبه بالا می برد. اما در مقابلش در بعضی از اعمال به ما توصیه شده است که آن را آشکار و در هیاهو انجام بدهیم که در واقع اینها جزء شعائر دینی و نشانه مسلمانی، دینداری و شیعه بودن انسان است. نمادها و نشانه های شیعه نباید به صورت پنهان باشد. این هم به این جهت است که اسلام یک دین شخصی نیست، بلکه یک دین اجتماعی و در مقیاس جهانی است.
یک مومن و یک شیعه در همه جنبه های زندگی فردی، شخصی و اجتماعیش، من جمله در ظواهر هم باید با کافران فرق داشته باشد.
یکی از نشانه ها و شعائر دینی این است که انسان مسلمان با شنیدن نام پیغمبر اکرم (ص) صلوات می فرستد. در حقیقت صلوات افضل اذکار است و یک شعائر و نماد دینی محسوب می شود.
یکی از نشانها و شعائر دینی که در اجتماع کمرنگ شده است صدای اذان است مخصوصاً صدای اذان صبح.
یکی دیگر از نشانه ها و شعائر دینی که در اجتماع خصوصاً در میان زوج های جوان کمرنگ شده است نام گذاری اسم ائمه و نام نیک بر روی فرزندان است. لیکن اولین حقی که پدر بر روی فرزند دارد نام گذاری نام نیک بر او است. نام فرد، نشانه مذهب و دینش باید باشد. و در طول تاریخ دشمنان با این اسماء مقدس مانند علی مبارزه می کردند.
یکی دیگر از نشانه ها و شعائر مهم دینی که مورد هجوم سنگین دشمن قرار گرفته است مسئله حجاب است. که در حال حاضر حجاب در جهان مهم ترین نماد دینداری است. حجاب و پوشش یک مسئله شخصی نیست. حجاب و پوشش در اجتماع باعث الگو سازی می شود. قصد و اراده دشمن این است که شعائر دینی ما را از بین ببرند.
یکی دیگر از نشانه ها و شعائر دینی، مجالس اهل بیت است. به این دلیل که هنوز شیعه زنده است. اهل بیت و معصومین نیز در خانه برای امام حسین (ع) مجلس می گرفتند و هم دیگران را توصیه به برپایی این مجالس می کردند. و همین مجالس است که دین را نگه می دارد. این هیاهو و سیاه پوش کردن نیاز است. این هیاهو و عزاداری ها باعث عدم تحریف حادثه کربلا و عاشورا شده است.

دریافت ویدئو



:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 36
نویسنده : حسینی
اعتقادات و باورهای دینی و نوع نگاه انسان به زندگی

سخنرانی حجت الاسلام مسعود عالی با موضوع اعتقادات و باورهای دینی و نوع نگاه انسان به زندگی،

این زاویه نگاه انسان در درون است که حوادث اجتماعی را بزرگ و مهم ببیند یا کوچک و حقیر. چه بسیار حوادث کوچکی که در اجتماع اتفاق می افتد که فرد در ذهن و نگاه خود آن را بزرگ جلوه می دهد و گاهی مأیوس و افسرده می شود و چه بسیار حوادث بزرگی در جامعه اتفاق می افتد که فرد در ذهن و باور خود آن را کوچک و بی اهمیت تصور می کند. اختلاف انسانها با یکدیگر به همین نوع نگاه آنها به زندگی بستگی دارد. یک نگاه، انسان را با نشاط، مقاوم و متوکل به خداوند می کند و یک نگاه، انسان را ناامید و پژمرده می سازد. انسان باید نوع نگاه خود به زندگی را تربیت کند. اولیاء خدا در مقابل بلاها و ابتلائات زندگی بهترین استفاده ها را می کردند و بهره می بردند.
حادثه کربلا، جزء حوادثی است که تمام عوالم و ارکان عرش الهی را به لرزه در آورده است.
اعتقادات، باورها و نگاه های دینی است که انسان را همیشه استوار و پایدار نگه می دارد که اینها مانند گنج برای انسان ارزشمند هستند. این نگاه و باور دینی و توکل به خداوند است که ملت ایران را در هشت سال جنگ تحمیلی موفق و پیروز می کند. انسانی که چنین باوری را در خود تربیت و پرورش داده است و باور دارد که خداوندی وجود دارد و هیچ عمل او بدون حکمت و دلیل نیست، این انسان با سقوط اخلاقی در زندگی و دین مواجه نمی شود.

دریافت ویدئو

صدای اصلی



:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 26
نویسنده : حسینی
اعتقادات و باورهای دینی و نوع نگاه انسان به زندگی3

سخنرانی حجت الاسلام مسعود عالی با موضوع اعتقادات و باورهای دینی و نوع نگاه انسان به زندگی،‌

در ادامه بحث نگاه و باور انسان به زندگی، یکی از بهترین نگاه ها و باورها، نگاه و اعتقاد امام حسین است که در این نگاه است که انسان نه تنها کوچک نمی شود بلکه به سرافرازی و سربلندی می رسد و این گنج درونی است که همیشه با انسان است حتی بعد از مرگ. لیکن انسان باید نگاه و اعتقاد خود به زندگی را اصلاح و تربیت کند و بهترین اصلاح و تربیت این است که نگاه، باور و اعتقاد خود را حسینی کند.
در نگاه و اعتقاد حسینی به این عالم، اولین واقعیت این است که این ملک خدایی دارد و با دست رحمتش عالَم را آفریده و با همین دست، عالَم را اداره می کند. خلقت پرودگار عالم با بسم الله الرحمن الرحیم با اسم رحمت خود شروع شده است. خلقت انسان با اسم رحمت پروردگار شروع شده است. کمالات انسان نیز اعم از زیبایی، خوش صدایی، قدرت، علم، آبرو و ... جلوه ای از کمالات خداوند است. تمام موجودات از خود چیزی ندارند.
علت اینکه خداوند به همه موجودات به قدر و استعداد خودشان کمالات و جلوه ای از خود را داده است، از رحمانیت و رحیمیت خودش است. اگر در این عالم کسی رحم و لطف به دیگران می کند جلوه ای از رحمت خداوند است. لیکن اولین نگاه امام حسین (ع) این است که این عالم خدایی دارد که با دست رحمت خود، آن را اداره می کند.
خطیب به بیان صفت رحمت خداوند می پردازد و اشاره می کند انسانی که اشتباه و گناهی را مرتکب می شود تا هفت ساعت برای او گناه نوشته نمی شود تا وقت نماز برسد و از آنجا که نیکی ها بدهی را از بین می برد گناهی بر او نوشته نمی شود. و بسیاری مواقع خود حیاء هم باعث بخشش گناه می شود.
لیکن این دلیل نشود که انسان به خاطر رحمت زیاد خداوند دست به گناه و نافرمانی او بزند، در واقع این از مصادیق بارز ناسپاسی و ناشکری است.
نتیجه باور به این واقعیت که این عالم و ملک خدایی دارد و با رحمت خودش این عالم را اداره می کند، حسن ظن به خداوند است. این حسن ظن انسان به خداوند باعث می شود که خداوند همیشه از انسان محافظت کند. خداوند گمان و حسن نیت دیگران نسبت به خودش را تبدیل به سوء ظن نمی کند.
امام علی (ع) می فرمایند: بدترین مردم کسى است که مردم، به خاطر ترس از شرارت و بدى او، پرهیز و احترامش کنند.

صدای اصلی


:: موضوعات مرتبط: , ,
به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان حسینی و آدرس mohammadjavadhosseini.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com