عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 30
نویسنده : حسینی
دختربچه و معلم دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد. معلم گفت: از نظر فيزيکى غيرممکن است که نهنگ بتواند يک آدم را ببلعد، زيرا با وجود این که پستاندار عظيم‌الجثه‌اى است، امّا حلق بسيار کوچکى دارد. دختر کوچک پرسيد: پس چه طور حضرت يونس به وسيله يک نهنگ بلعيده شد؟ معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد، اين از نظر فيزيکى غيرممکن است. دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت يونس مى‌پرسم. معلم گفت: اگر حضرت يونس به جهنم رفته بود چى؟ دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسيد.

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 24
نویسنده : حسینی
ماجرای تصادف آقا و خانم یک روز زن و مردی ماشینشون با هم تصادف میکنه، بطوری که ماشین هر دو به شدت آسیب می بینه ولی هر دو نفرشون به طرز معجزه آسایی جون سالم به در می ­برند. بعد از اینکه هر دو از ماشینشون که حالا تبدیل به آهن قراضه شده بیرون اومدن، خانم رو به آقا کرد و گفت: آه! چه جالب! شما مرد هستید! ببینید چه به روز ماشین هامون اومده! همه چیز داغون شده، ولی ما سالم هستیم! این باید یک نشانه از طرف خدا باشه که این طوری با هم ملاقات کنیم و زندگی مشترکی رو با صلح و صفا آغاز کنیم! مرد هم با هیجان پاسخ داد: بله، کاملا با شما موافقم، این باید نشانه ­ای از طرف خدا باشه! بعد اون زن ادامه داد و گفت: وای خدای من! اینجا رو ببین! یک معجزه دیگه! ماشین من کاملا داغون شده ولی این شیشه مشروب سالم مونده! مطمئنا خدا خواسته که این شیشه مشروب سالم بمونه تا ما این تصادف خوش یمن رو جشن بگیریم! زن مشروب رو به مرد داد و مرد سرش رو به علامت تصدیق تکان داد، در بطری رو باز کرد و نصف شیشه رو با ولع سر کشید! بعد بطری رو برگردوند به زن که او هم بنوشه اما زن در بطری رو بست و شیشه رو با خونسردی برگردوند به مرد! مرد با تعجب گفت: شما نمی­ نوشید؟ و زن در جواب گفت: نه، فکر می­ کنم باید منتظر پلیس بشم.

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 27
نویسنده : حسینی
ارزش مرض برای مومن حضرت صادق آل محمّد عليهم السلام حكايت فرمايد: روزى رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله در جمع اصحاب خود، سر به سمت آسمان بلند نمود و تبسّمى كرد. يكى از افرادى كه در آن جمع حضور داشت از آن حضرت سؤال كرد: يا رسول اللّه، امروز شما را ديدم كه سر خود را به سوى آسمان بلند كردى و تبسّم نمودى؟! حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله فرمود: بله، درست است، چون كه متعجّب شدم از دو فرشته و مامور الهى كه از آسمان بر زمين وارد شدند تا اعمال يكى از بندگان خدا را كه هر روز نماز خود را به موقع انجام می داد در نامه عملش بنويسند. ليكن چون آن شخص را در محلّ عبادت خود نيافتند، هر دو فرشته به آسمان بازگشتند و به محضر ربوبى پروردگار عرضه داشتند: پروردگارا! بنده مؤمن تو را در محلّ عبادتش نيافتيم، بلكه او در بستر بيمارى افتاده بود. در اين هنگام خداوند متعال فرمود: بنويسيد، اعمال و عبادات بنده ­ام را تا زمانى كه او در پناه من، مريض و ناتوان از عبادت و ديگر كارها است، همانطورى كه در حال سلامتى، او عبادت مرا انجام مى داد و شما اعمال و حسنات او را می ­نوشتيد. سپس در پايان فرمايش خود افزود: همانا بر من لازم است، پاداش بنده ­ام را در حال مريضى نيز بپردازم، همچنان كه در حالِ سلامتى او چنين میكرده ­ام. منبع: چهل داستان و چهل حديث از حضرت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله. مؤلّف: عبداللّه صالحى

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 26
نویسنده : حسینی
سه قطعه معیوب در هر 10000 قطعه درباره کیفیت محصولات و استانداردهای کیفیت در ژاپن بسیار شنیده­ اید. این داستان هم که در مورد شرکت آی بی ام اتفاق افتاده در نوع خود شنیدنی است. چند سال پیش، آی بی ام تصمیم گرفت که تولید یکی از قطعات کامپیوترهایش را به ژاپنی ها بسپارد. در مشخصات تولید محصول نوشته بود: سه قطعه معیوب در هر 10000 قطعه ­ای که تولید می­ شود، قابل قبول است. هنگامیکه قطعات تولید شدند و برای آی بی ام فرستاده شدند، نامه­ ای همراه آنها بود با این مضمون: مفتخریم که سفارش شما را سر وقت آماده کرده و تحویل می­ دهیم. برای آن سه قطعه معیوبی هم که خواسته بودید خط تولید جداگانه­ ای درست کردیم و آنها را هم ساختیم. امیدواریم این کار رضایت شما را فراهم سازد.

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 32
نویسنده : حسینی
پا یا کفش؟ کفش­هایش انگشت­ نما شده بود و جیبش خالی. یک روز دل­ انگیز بهاری از کنار مغازه ­ای می­ گذشت، مأیوسانه به کفشها نگاه می­ کرد و غصه نداشتن بر همه وجودش چنگ انداخته بود. ناگاه جوانی کنارش ایستاد، سلام کرد و با خنده گفت: چه روز قشنگی. مرد به خود آمد، نگاهی به جوان انداخت و از تعجب دهانش باز ماند. جوان خوش ­سیما و خنده بر لب، پا نداشت. پاهایش از زانو قطع بود. مرد هاج و واج، پاسخ سلامش را داد. سر شرمندگی پایین آورد و عرق کرده دور شد. لحظاتی بعد عقل گریبانش را گرفته بود و بر او نهیب می ­زد که: غصه می ­خوردی که کفش نداری و از زندگی دلگیر بودی، دیدی آن جوانمرد را که پا نداشت، اما خوشخال بود از زندگی خوشنود. به خانه که رسید از رضایت لبریز بود.

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 12
نویسنده : حسینی
بی اعتنایی به بهلول روزی بهلول به حمام رفت، ولی خدمتکاران حمام به او بی ­اعتنایی نمودند و آن طور که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند. با این حال بهلول وقت خروج از حمام ده دیناری که به همراه داشت یک جا به استاد حمام داد. کارگران حمامی چون این بذل و بخشش را بدیدند، همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی نمودند. بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت ولی این دفعه تمام کارگران با احترام کامل او را شستشو نموده و بسیار مواظبت نمودند. ولی با این همه سعی و کوشش کارگران، بهلول به هنگام خروج، فقط یک دینار به آنها داد. حمامی متغیر گردیده پرسیدند: سبب بخشش بی­ جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست؟ بهلول گفت: مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده بودم پرداختم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شما ادب شده و رعایت مشتری­ های خود را بکنید.

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 27
نویسنده : حسینی
آرزوی گنجشک گنجشک کوچولو روی درخت سیب نشسته بود و گلها را نگاه می­کرد که چشمش به پروانه­ ای افتاد. بالهای پروانه هفت رنگ و خیلی قشنگ بود. یک دفعه گنجشک آرزو کرد که کاش یک پروانه بود. فرشته آرزو که اتفاقا از آن جا رد می­شد، آرزوی او را شنید و خیلی زود برآورده ­اش کرد. بله گنجشک کوچولو یک دفعه دید که پروانه شده است. او با خوشحالی پر زد و به این ور و آن ور رفت. اما خوشحالی ­اش خیلی طول نکشید. همینطور که او داشت رو گلها پر می­زد، یک دفعه تور بزرگی روی سرش افتاد و بعد یک دست بزرگ آمد و او را گرفت و توی یک شیشه کوچک انداخت. گنجشک کوچولو که حالا پروانه شده بود خیلی ناراحت شد. او از پشت شیشه بیرون را نگاه می­کرد. آن طرف بیرون شیشه، گنجشکها با خوشحالی توی هوا پرواز می­کردند. پروانه کوچولو با ناراحتی گفت: چه اشتباهی کردم که خواستم پروانه باشم. اگر گنجشک بودم من را توی شیشه نمی ­انداختند. گنجشک کوچولو دوباره آرزو کرد یک گنجشک باشد و باز هم فرشته آرزو، آرزوی او را برآورده کرد. یک دفعه گنجشک کوچولو بزرگ و بزرگتر شد و شیشه کوچولو را شکست و بیرون آمد. حالا او دوباره یک گنجشک قشنگ شده بود، یک گنجشک قشنگ کوچولو.

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 25
نویسنده : حسینی
مادربزرگ یکشنبه بود و طبق معمول هر هفته خانم نسبتا مسن محله، داشت از کلیسا برمیگشت. در همین حال نوه ­اش از راه رسید و با کنایه بهش گفت: مامان بزرگ، تو مراسم امروز پدر روحانی براتون چی موعظه کرد؟! خانم پیر مدتی فکر کرد و سرش رو تکون داد و گفت: عزیزم، اصلا یک کلمه ­اش رو هم نمیتونم به یاد بیارم. نوه پوزخندی زد و بهش گفت: تو که چیزی یادت نمیاد، واسه چی هر هفته همش میری کلیسا؟ مادربزرگ تبسمی بر لبانش نقش بست. خم شد سبد نخ و کامواش رو خالی کرد و داد دست نوه و گفت: عزیزم ممکنه بری اینو از حوض، پر آب کنی و برام بیاری؟! نوه با تعجب پرسید: تو این سبد؟ غیر ممکنه با این همه شکاف و درز داخل سبد آبی توش بمونه. رزی درحالی که تبسم بر لبانش بود اصرار کرد: لطفا این کار رو انجام بده عزیزم. دخترک غرولند کنان و درحالی که مادربزرگش رو تمسخر میکرد سبد رو برداشت و رفت، اما چند لحظه بعد، برگشت و با لحن پیروزمندانه ­ای گفت: من می دونستم که امکانپذیر نیست، ببین حتی یه قطره آب هم ته سبد نمونده. مادربزرگ سبد رو از دست نوه ­اش گرفت و با دقت زیادی وارسیش کرد گفت: آره، راست میگی اصلا آبی توش نیست اما بنظر می­رسه سبده تمیزتر شده، یه نیگاه بنداز.

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 29
نویسنده : حسینی
چگونه یک حدیث انیشتین را شگفت زده کرد آلبرت انیشتین فیزیك­دان بزرگ معاصر، در آخرین رساله‌ علمی خود با عنوان «دی اركلارونگ Die Erklarung» (به معنای بیانیه) كه در سال 1954 در آمریكا و به زبان آلمانی نوشت، اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح داده و آن را كاملترین و معقولترین دین دانسته است. این رساله در حقیقت همان نامه‌نگاری محرمانه انیشتین با مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی است. انیشتین در این رساله «نظریه نسبیت» خود را با آیاتی از قرآن كریم و احادیثی از كتاب‌های شریف نهج ­البلاغه و بحارالانوار تطبیق داده و نوشته است كه هیچ جا، در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمی‌شود و تنها این مذهب شیعه است كه احادیث پیشوایان آن، نظریه پیچیده «نسبیت» را ارائه داده، ولی اكثر دانشمندان آن را نفهمیده‌اند. یكی از این حدیث‌ها حدیثی است كه علامه مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول اكرم(ص) نقل می‌كند كه: هنگام برخاستن از زمین، لباس یا پای مبارك پیامبر به ظرف آبی می‌خورد و آن ظرف واژگون می‌شود. اما پس از اینكه پیامبر اكرم(ص) از معراج جسمانی باز می‌گردند، مشاهده می‌كنند كه پس از گذشت این همه زمان، هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است. انیشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه «نسبیت زمان» دانسته و شرح فیزیكی مفصلی بر آن می‌نویسد. انیشتین همچنین در این رساله «معاد جسمانی» را از راه فیزیكی اثبات می‌كند. او فرمول ریاضی معاد جسمانی را عكس فرمول معروف «نسبیت ماده و انرژی» می‌داند: E = M.C2 >> M = E /C2. یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره می‌تواند عینا تبدیل به ماده و زنده شود. انیشتین در این كتاب همواره از آیت­ الله بروجردی با احترام و به لفظ «بروجردی بزرگ» یاد كرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ «حسابی عزیز» یاد كرده است. اصل نسخه این رساله اكنون به لحاظ مسایل امنیتی به صندوق امانات سری لندن(بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی) سپرده شده و نگهداری می‌شود. این رساله را پروفسور ابراهیم مهدوی(مقیم لندن)، با كمك یكی از اعضاء شركت اتومبیل‌سازی بنز و به بهای 3 میلیون دلار از یك عتیقه ‌فروش یهودی خریداری كرد. دست خط انیشتین در تمامی صفحات این كتابچه توسط خط شناسی رایانه‌ای چك شده و تأیید گشته است.

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 31
نویسنده : حسینی
مردی که جهان را نجات داد اشتباه نکنید این فرد نه یک سیاستمدار بود و نه رییس یک سازمان بین‌المللی. باید داستان را از اول مرور کنیم و به تاریخ اول سپتامبر سال 1983 برگردیم. اول سپتامبر سال 1983 بود و جنگ سرد بین ابرقدرت‌های جهان، شوروی و آمریکا با شدت تمام دنبال می‌شد. یک هواپیمای خطوط هوایی کره از فرودگاه جان اف ‌کندی نیویورک به مقصد سئول کره­ جنوبی حرکت می‌کرد. در نیمه راه، هواپیمای مسافری به اشتباه وارد حریم هوایی شوروی شد. جت‌های روسی به این هواپیما نزدیک شدند، خلبانان جت‌های روسی نمی‌دانستند که هواپیما حاوی مسافرهای عادی است، آنها به هواپیما اخطار کردند که اگر خودش را معرفی نکند، به آن شلیک خواهند کرد. ولی در نهایت پاسخی دریافت نکردند، گفته می‌شود در واقع پرسنل پرواز هواپیما، اخطار جنگنده‌های روسی را دریافت نکرده بودند، البته تا به امروز تئوری‌های زیادی در این مورد وجود دارد. یک ساعت گذشت و جت‌ها همچنان، هواپیما را همراهی می‌کردند تا اینکه از مقامات روسی دستور رسید که هواپیما نابود شود. این کار انجام شد و درنتیجه 269 مسافر کشته شدند. بعد از اینکه همه متوجه فاجعه شدند، مقامات روسی سعی کردند عمل خود را توجیه کنند ولی رونالد ریگان رییس جمهور وقت آمریکا روس‌ها را بربر دانست و کار آنها را جنایتی علیه بشر که نباید فراموش شود تلقی کرد. تنش بین ابرقدرت‌های به حداکثر خود رسیده بود و نظامیان هر دو جبهه در حالت آماده‌باش نظامی قرار گرفته بودند. در یک شب سرد، در 26 سپتامبر سال 1983، استانیسلاو یوگرافوویچ پتروف یک سرهنگ دوم نیروهای موشکی استراتژیک سر کارش بود. او به جای همکارش که به علتی نتوانسته بود در محل کار ظاهر شود، پست می‌داد و آسمان شوروی را پایش می‌کرد. کمی از نیمه‌شب گذشته بود که پتروف هشداری از یک کامپیوتر گرفت: یک موشک اتمی از سوی آمریکا شلیک شده و مقصدش مسکو است. پروتکل نظامی از پیش تعریف‌ شده روس‌ها در چنین شرایطی این بود که همه سلاح‌های اتمی برای انجام یک ضد حمله به صورت سریع و آنی فعال شوند و پس از آن به مقامات نظامی و سیاسی اطلاع داده شود. صدای آلارم‌ها در پناهگاهی که پتروف در آن بود به گوش می‌رسید و نورهای قرمز به نشانه شناسایی موشک اتمی آمریکایی‌ها به وسیله ماهواره‌های روسی همه جا روشن بودند. ولی پتروف حس می‌کرد هشدار کامپیوترها درست نباشد، او فکر کرد که اگر آمریکا واقعا قصد حمله به شوروی را داشته باشد از همه موشک‌هایش استفاده می‌کند و با پرتاب صرفا یک موشک، فرصت ضدحمله را به روس‌ها نمی‌دهد. لحظاتی بعد استرس در پناهگاه بیشتر شد و همه افسرها در تشویش بودند چرا که کامپیوترها، موشک‌های دوم، سوم، چهارم و پنجم را هم شناسایی کرده بودند. پتروف دو راه پیش رو داشت: به غریزه‌اش اعتماد کند و همه اخطارهای کامپیوترها را ناشی از اشتباه آنها بداند و یا طبق پروتکل نظامی، سیستم موشکی شوروی را فعال کند و آغازگر جنگی شود که بی‌شک موجب مرگ میلیون‌ها نفر می‌شود. پتروف کار اول را انجام داد. با گذشت دقایقی معلوم شد که حق با پتروف بوده است. همه اینها ناشی از خطای کامپوتر و نقص در یک قطعه چند دلاری بود. پتروف حالا یک قهرمان بود، او از جنگ اتمی پیشگیری کرده بود. افسران دور و برش، تصمیم شجاعانه او را ستودند ولی مقامات کرملین اینگونه فکر نمی‌کردند، او به هر حال از پروتکل نظامی تخطی کرده بود، اگر تصمیم او اشتباه از آب در می‌آمد، جان میلیون‌ها نفر از شهروندان شوروی را به خطر می‌انداخت. بنابراین تصمیم گرفته شد که پتروف به بازنشستگی پیش از موعد برود، با حقوقی حدود 200 دلار در ماه. تا سال 1988 به خاطر حفظ اسرار نظامی کسی از تصمیم قهرمانانه پتروف آگاه نشد، در این زمان یکی از افسران حاضر در آن پناهگاه کتابی در مورد واقعه نوشت و همه چیز را توضیح داد. هیچ کس نمی‌داند که اگر پتروف، آن افسر 44 ساله‌، آن شب در آن پناهگاه نبود، چه اتفاقی می‌افتاد و باز کسی نمی­تواند حدس بزند اگر همکار آقای پتروف آن روز در شیفت خودش حاضر می‌شد چه تصمیمی می‌گرفت ولی مسلم است که پتروف بیشتر از هر شخص دیگری باعث نجات جان انسان‌ها شده است.

:: موضوعات مرتبط: , ,
به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان حسینی و آدرس mohammadjavadhosseini.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com