عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 17
نویسنده : حسینی
اثر تلقین می گوﻳﻨﺪ ﺷﺨﺼﻲ ﺳﺮﮐﻼﺱ ﺭﻳﺎﺿﯽ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ . ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﺯﻧﮓ ﺭﺍ ﺯﺩﻧﺪ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪ ، ﺑﺎﻋﺠﻠﻪ ﺩﻭ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺭﻭﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻴﺎﻩ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﺍین که ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺁن ها ﺭﺍ به عنوﺍﻥ ﺗﮑﻠﻴﻒ ﻣﻨﺰﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺑﺮﺍﻱ ﺣﻞ ﺁن ها ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ . هخیچ یک ﺭﺍ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺣﻞ ﮐﻨﺪ ، ﺍﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﻫﻔﺘﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﮐﻮﺷﺶ ﺑﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ . ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﻳﮑﯽ ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻼﺱ ﺁﻭﺭﺩ . ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﮐﻠﯽ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﺷﺪ ، ﺯﻳﺮﺍ ﺁن ها ﺭﺍ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺩﻭ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺣﻞ ﺭﻳﺎﺿﻲ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ می دﺍﻧﺴﺖ ﺍﺣﺘﻤﺎﻻً ﺁن رﺍ ﺣﻞ نمی کرﺩ ، ﻭﻟﻲ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺗﻠﻘﻴﻦ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺣﻞ ﺍﺳﺖ ، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺮﻋﮑﺲ ﻓﮑﺮ می کرﺩ ﺑﺎﻳﺪ ﺣﺘﻤﺎً ﺁﻥ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﻨﺪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺭﺍﻫﯽ ﺑﺮﺍﻱ ﺣﻞ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﻳﺎﻓﺖ . ﺍﻳﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﮐﺴﯽ ﺟﺰ ﺁﻟﺒﺮﺕ ﺍﻧﻴﺸﺘﻴﻦ ﻧﺒﻮﺩ ... " ﺣﻞ ﻧﺸﺪﻥ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ، ﺑﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺧﻮﺩماﻥ ﺑﺴﺘﮕﯽ ﺩﺍﺭد ."

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 20
نویسنده : حسینی
هر که سحرخیزتر،کامرواتر! بزرگمهر حکیم ،وزیر انوشیروان همیشه این جمله را تکرار می کرد: سحرخیز باش تا کامروا شوی. روزی انوشیروان به چند نفر از غلامانش می گوید: فردا سحر سر راه بزرگمهر را بگیرید و در تاریکی همۀ لباس هایش را درآورید و با خود ببرید. غلامان چنین کردند. در نتیجه آن روز بزرگمهر کمی دیرتر به دربار می رسد. وقتی انوشیروان علت را می پرسد و می فهمد که چه شده به بزرگمهر می گوید: دیدی سحرخیزی چه عواقب بدی دارد؟ بزرگمهر می گوید: اتفاقا عقیده من به سحرخیزی دوچندان شد.زیرا غلامان سحرخیزتر از من بودند و کامرواتر از من شدند!!

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 38
نویسنده : حسینی
و این گناه بزرگ بزرگان شما کرده اند... ...‎ چنگیز، متوجه بخارا شد و در اوایل محرم سنه سبع عشره و ستّمائه، به دروازه قلعه نزول فرمود.‎... و لشكرها بر عدد مور و ملخ فزون بود و از حصر و احصا بیرون، فوج فوج، هر یك چون دریای ِ در موج می رسیدند و برگرد شهر نزول می كردند.‎.. و روز دیگر را، كه صحرا از عكس خورشید، تشتی نمود پر از خون، دروازه بگشادند و در ِ نفار و مكاوحت بر بستند.‎... و معارف شهر بخارا، به نزدیك چنگیزخان رفتند و چنگیزخان به مطالعه حصار و شهر در اندرون آمد، و در مسجد جامع راند و در پیش مقصوره بایستاد و پسر او تولی پیاده شده و بر بالای منبر برآمد. چنگیزخان پرسید كه «سرای سلطان است ؟» گفتند: «خانه یزدان است.» او نیز از اسب فرو آمد و بر دو سه پایه منبر برآمد و فرمود كه صحرا از علف خالی است؛ اسبان را شكم پر كنند. انبارها كه در شهر بود گشاده كردند و غله می كشیدند و صنادیق مصاحف به میان صحن مسجد می آوردند و مصاحف را در دست و پای می انداخت و صندوق ها را آخور اسبان می ساخت و كاسات نبیذ پیاپی كرده و مغنیات شهری را حاضر آورده تا سماع و رقص می كردند و مغولان، بر اصول غنای خویش، آوازها بركشیده.و ائمه و مشایخ و سادات و مجتهدان عصر بر طویله آخورسالاران به محافظت ستوران قیام نموده و امتثال حکم آن قوم را التزام کرده. بعد از یک دو ساعت چنگیزخان بر عزیمت مراجعت با بارگاه برخاست و جماعتی که آنجا بودند روان می شدند و اوراق قرآن در میان قاذورات لگدکوب اقدام و قوایم گشته‎ ، در این حالت، امیرامام جلال الدین علی بن الحسن الرندی، كه مقدم و مقتدای سادات ماوراءالنهر بود و در زهد و ورع مشارالیه، روی به امام ركن الدین امام زاده، كه از افاضل علمای عالم بود، طیب الله مرقدهما، آورد و گفت: «مولانا، چه حالت است، این كه می بینم، به بیداری است یارب یا به خواب؟! » مولانا امام زاده گفت: «خاموش باش، باد بی نیازی خداوند است كه می وزد. سامان سخن گفتن نیست!» چون چنگیزخان از شهر بیرون آمد، به مصلای عید رفت و به منبر بر آمد و عامه شهر را حاضر كرده بودند. خطبه سخن، بعد از تقریر... در آن آغاز نهاد كه: «ای قوم بدانید كه شما گناه های بزرگ كرده اید و این گناه های بزرگ، بزرگان شما كرده اند. از من بپرسید كه این سخن، به چه دلیل می گویم. سبب آن كه من عذاب خدایم، اگر شما گناه های بزرگ نكردتی، خدای، چون من عذاب را به سر شما نفرستادی.. [تاریخ جهان گشای جوینی ، ج ۱ ، ص ۸۰-۸۱] تهیه و تنظیم برای تبیان : مهسا رضایی - ادبیات

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 29
نویسنده : حسینی


:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 12
نویسنده : حسینی
تصمیم جسورانه اگر کرونای فعلی رو بارها کشنده‌تر کنیم تازه به کشندگی طاعون در قرن‌ها پیش می رسیم. در بین اتفاقاتی که در برابر طاعون افتاده، شاید دراماتیک‌ترینشون مقابله‌ی اهالی روستای «اییم» انگلستان در برابر این بیماری کشنده بوده. حدود ۴۰۰ سال قبل مردم این روستا متوجه میشن طاعون به روستاشون رسیده و ممکنه از طریق اون ها به کل انگلستان سرایت کنه، تصمیمی جسورانه گرفتند، اهالی این روستای ۸۰۰ نفره دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند با وجود این که احتمال می‌دادند همه‌ی آن ها از طاعون خواهند مرد، روستاشون رو قرنطینه کنند و هیچ‌کدومشون از روستا خارج نشن، آن ها با نشانه‌گذاری سنگ‌هایی، مرز روستا رو مشخص کردند، در مدت قرنطینه، روستاهای اطراف مواد‌غذایی مورد نیازشون رو در مرزهای مشخص قرار می‌دادند. قرنطینه این روستا ۱۴ ماه طول کشید و در تمام این‌مدت هیچ‌یک از اهالی این روستا از مرزهای مشخص خارج نشدند و حدود ۳۰۰ نفر از آن ها از طاعون جان باختند ولی آن ها با این از خودگذشتگی جان میلیون‌ها انسان رو نجات دادند. حالا اینجا عده‌ای نه برای دیگران که برای حفظ جان خودشون هم حاضر نیستن در قرنطینه خانگی بمونن!

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 21
نویسنده : حسینی
نادر و به کارگماردن روحانیون شاه سلطان حسین صفوی پس از حمله‌ی محمود افغان، علما را جمع کرد و از آنان راه حل خواست. علما گفتند: چگونه این کافر جرات کرده و به مملکت امام زمان دست درازی کند؟ الساعه دعایی می خوانیم و او را دود هوا می کنیم! برای اطمینان بیشتر از نابودی لشکر خصم، دستور طبخ آشی سحرآمیز صادر فرمودند که پخت آن می بایست با خواندن دعاهایی مخصوص همراه باشد. پس از پخت آش خبر آوردند افغان‌ها به دروازه‌های اصفهان رسیده‌اند! سلطان حسین دوباره علما را فراخواند و علت را جویا شد. علما گفتند: احتمالا به هنگام پخت آش بادی از خادمان صادرشده و آش بخوبی عمل ننموده است! سریعاً دستور پخت آشی جدید صادر شد و برای اهل مطبخ گماشته نهادند تا مبادا از کسی بادی خارج شود! آش پخته شد اما نتوانست جلوی لشکر خصم را بگیرد و با ورود محمود کابلی به کاخ، دودمان صفویان برباد رفت و ایران به دست افغان‌ها افتاد و ستم‌های زیادی برمردم روا داشته شد. هشت سال بعد نادرشاه با دلیری توانست افغان‌ها را از ایران بیرون کند. نادر پس از بیرون راندن مهاجمان و برقراری ثبات و امنیت در مرزها و شهرهای ایران، سرداران و بزرگان را جمع کرد و گفت: آنچه می بایست، انجام داده‌ام. اجنبی را بیرون رانده‌ام و امنیت را به ولایات بازگردانده‌ام. اکنون این ملک برای اداره شدن به پادشاهی نیاز دارد و من به استراحت. با شماست که سلطانی لایق برای این سرزمین برگزینید. میرزا ابوالحسن ملاباشی، روحانی دربار صفوی گفت: من و بیشتر مردم ایران حامی سلسله صفویه هستیم و لازم است یکی از شاهزادگان صفوی به عنوان شاه انتخاب گردد. با اشاره نادر، میرزا ابوالحسن ملاباشی را به بیرون برده و او را با طنابی خفه کردند. سپس حاضران که می دانستند نادر تمایل به پادشاهی دارد، او را به عنوان شاه ایران برگزیدند. نادر در اولین اقدام پس از تاج‌گذاری دستور داد تا جیره و مواجب هفتاد هزار طلاب را قطع کنند،که از دولت ایران مقرری می گرفتند . بزرگان طلاب نزد نادر رفته بنالیدند. نادر پرسید: کار شما در این مملکت چیست؟ گفتند: لشکر دعا هستیم. هنگامی که سپاه شما به جنگ می رود ما با دعا پیروزی‌شان را تضمین می کنیم. چرا باید سلطان نان ما را قطع و موقوفاتمان را ضبط نماید؟ نادر فریاد زد: وقتی شش هزار افغان بی‌سروپا پایتخت ایران را گرفتند، دو کرور خلق اصفهان و یکصد هزار طلاب علوم چرا جواب شش هزار افغانی برهنه و بی‌سروپا را ندادند؟ پاسخی از کسی شنیده نشد. نادر دستور داد آنان را به زمین‌های زراعتی ولایات مختلف فرستادند و به کشاورزی واداشتند. #منابع: انقراض سلسله صفویه، لارنس لکهارت تاریخ اجتماعی ایران، جلد۸، راوندی

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 19
نویسنده : حسینی
گوبلز و ترفند دشمن تراشی! یوزف گوبلز در ۱۸۹۷ به دنیا آمد. او به علت ناتوانی جسمی از شرکت در جنگ جهانی اول معاف بود. وی به تحصیل در رشته‌های تاریخ و ادبیات پرداخت و در سال ۱۹۲۲ به حزب نازی پیوست. در سال ۱۹۳۳، گوبلز به مقام وزارت پروپاگاندا (تبلیغات و روشن گری) در رایش سوم رسید، و این سمت را تا هنگام خودکشی، در سال ۱۹۴۵، به مدت دوازده سال در اختیار داشت. در هنگام وزارت، او با در اختیار گرفتن همه ی رسانه‌های عمومی و شاخه های مختلف هنر، تمام سعی خود را برای جمع کردن مردم، پشت سر هیتلر و دولت او به کار بست. در هنگام جنگ جهانی دوم، وقتی که تبلیغات برای نازیسم از اهمیتی دو چندان برخوردار بود، کار گوبلز نیز، اهمیت بیشتری یافت. از تئوری های معروف او این است که می گفت: "دروغ را باید آن چنان بزرگ گفت که شنونده، در بزرگی آن فرو رفته و آن را به راحتی باور کند". او حتا وقتی شکست آلمان در جنگ قطعی شده بود، به هیتلر وفادار ماند، و در نهایت، پس از ورود ارتش سرخ به برلین، در ۱ مه ۱۹۴۵، به همراه همسر و شش فرزندش، در سن ۴۸ سالگی، دست به خودکشی زد. گوبلز می گفت: "ما نه به دوست، بلکه نیاز به دشمن داریم". او معتقد بود که وقتی یک حکومت دچار ضعف مدیریتی، فساد، ناکارآمدی، و فلاکت اقتصادی شود، و وقتی نتواند نیازهای ابتدایی مردم اش، از قبیل نان، کار، رفاه، امنیت، اعتبار، و آسایش شان را تامین کند، با موجی از نارضایتی، خشم و اعتراض عمومی مواجه می شود، و در این حال، کشور به سوی انقلاب و سقوط حکومت پیش می رود. گوبلز می گفت: "در چنین حالتی، حکومت باید اذهان عمومی را به سوی یک موضوع فرعی، اما بزرگ، منحرف کند. - باید وارد یک جنگ شد. - حکومت باید برای ملت دشمن بتراشد. - دشمنان خارجی، - دشمنان داخلی. - ولی اگر دشمن واقعی پیدا نشد، حتا دشمن خیالی... - باید دایم از توطئه ها گفت. - از نقشه هایی که دشمنان برای ما می کشند. - باید از هر فرصت و حادثه ای، برای راه انداختن یک جنگ تبلیغاتی استفاده کرد. - باید همیشه درگیر بود. - درگیر جنگ، - درگیر تبلیغات علیه همسایگان، - علیه کشورهای قدرتمند، - علیه سازمان های جهانی، - باید بحران ساخت..." وی معتقد بود: "رمز موفقیت و ماندگاری حکومت های ضعیف، در وضعیت جنگی و بحران ها است. در جنگ ها و بحران ها است که مردم، بدبختی های مالی، شغلی، شخصی، و معیشتی شان را فراموش کرده، و با حکومت همدل می شوند. و این بهترین فرصت برای سرکوب منتقدان داخلی است. کشور که آرام شود، مردم طلبکار حکومت می شوند". توصیه ی او این بود که: - باید کشور را دایم در حالت جنگی نگه داشت!

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 26
نویسنده : حسینی
آیت الله منتظری و عملِ چشم! شنیدم آیت‌اللّه موسوی اردبیلی از عمل جراحی چشم خود از تهران به قم برگشته اند و من به دیدنش رفتم. او مسئله ای بیان کرد که ‏عمیقاً ناراحت شدم؛ همان‌گونه که ایشان بشدّت غمگین بود و بغض گلویشان را گرفته بود! آیت‌اللّه اردبیلی فرمود: روزی برای عمل چشم به بیمارستانی در تهران رجوع کردم و بنا شد دکترسیدحسن هاشمی (وزیر ‏بهداشت و درمان دولت تدبیروامید) که چشم آیت‌اللّه منتظری را عمل می کند، چشمان مرا نیز عمل کند، آزمایش‌های لازم بر روی چشم بنده و آیت الله منتظری انجام شد، ‏پس از آن دکتر به من گفت: شما مرخص هستید .بروید و فردا صبح ساعت هشت این‌جا باشید تا شما را عمل کنم.‏ به دکتر گفتم: چرا آیت‌اللّه منتظری شب همین‌جا ماند و به من می‌گویید بروم!؟ مگر عمل من با عمل او تفاوتی دارد؟ دکترهاشمی گفت: خیر، عمل یکی است، به ایشان هم گفتم برود و صبح روز بعد بیاید. اما ایشان گفتند: کجا بروم؟! در تهران خانه ‏هر کسی بروم، برای او مسأله ایجاد می‌کنند و فکر می‌کنند که آن‌جا رفته‌ام تا توطئه‌ای بکنم! اگر به قم هم بروم، صبح نمی‌توانم ‏بیایم؛ زیرا نیروهای اطلاعات برای اجازه گرفتن، باید با مسئولینشان هماهنگ کنند و آن‌ها تازه ساعت هشت بر سر کارشان می‌آیند ‏و اجازه بدهند یا ندهند معلوم نیست! اگر می‌شود لطف کنید در همین بیمارستان به من جایی بدهید تا شب همین‌جا بمانم و صبح مرا ‏عمل کنید! سپس آیت‌اللّه اردبیلی فرمود: بغض گلویم را گرفت که دیدم فقیهی بزرگ با آن سوابق قبل و بعد از انقلاب، آن همه فداکاری، پدر شهید، ‏پدر جانباز و حالا در حالت بیماری چشم هر جایی نمی‌تواند بماند و ناچار است درخواست کند در بیمارستان به او جا بدهند تا شبی ‏در آنجا بماند!

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 16
نویسنده : حسینی
فرمانروایی بر دل ها! #فتح_مكه بلال: هیچ درى نباید شكسته شود. كسى حق ندارد به اموال مردم, دست درازى كند. به كسى توهین نشود. هركسى پشت در بسته است, در امان است... افراد خانه ى ابوسفیان, در امان هستند. افراد داخل كعبه, در امانند... *** هند: لااقل محمد(ص) به وعده اش وفا كرد. در رو به زور باز نكرد. ابوسفیان: محمد(ص), از قلب ها وارد میشه نه از دیوار ها. و این پیروزى, جاودانه است...

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 16
نویسنده : حسینی
لعنت به جنگ! در جنگ جهانی دوم سربازی نامه‌ای با این متن برای فرمانده‌اش نوشت: جناب فرمانده اسلحه‌ام را زیر خاک پنهان کردم، دیگر نمی خواهم بجنگم، این تصمیم به خاطر ترس از مرگ یا عشق به همسر و فرزندانم هم نیست... راستش را بخواهی، بعد از آن که یک سرباز دشمن را کشتم، درون جیب‌هایش را گشتم و چیز عجیبی دیدم. روی یک تکه کاغذ آغشته به خون نوشته شده بود: پدر، از روزی که تنهایم گذاشتی، هر صبح تا غروب جلوی در چشم به راه تو ام... “پدر جان، به خدا اگر این بار برگردی تو را محکم در آغوش می گیرم و اجازه نمی دهم دوباره به جنگ برگردی...” من این کودک را در انتظاری بیهوده گذاشتم. او تا چند غروب دیگر چشم انتظار پدر خواهد ماند؟ لعنت بر جنگی که کودکی را از آغوش مهر پدر بی‌بهره می کند... @DASTANSARA_IR

:: موضوعات مرتبط: , ,
به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان حسینی و آدرس mohammadjavadhosseini.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com